گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
حیات القلوب
جلد پنجم
باب اول () در بیان وجوب وجود امام علیه السّلام در هر عصر،




اشاره
و آنکه هیچ عصر خالی از امام نمی باشد؛ و در وجوب اطاعت او، و آنکه هدایت نمی یابند مردم مگر با او، و آنکه می باید
از گناهان معصوم و از جانب خدا منصوص باشد، و بیان بعضی از نصوص مجمل بر ایشان و برخی از فضایل ایشان
و در آن چند فصل است
فصل اول در وجوب امامت و آنکه هیچ زمانی خالی از امام نمی باشد
بدان که خلاف است میان علماي امّت در آنکه نصب امام آیا واجب است بعد از انقراض زمان نبوّت یا نه، و بر تقدیر وجوب
آیا بر خدا واجب است یا بر امّت؟ و بر هر تقدیر آیا وجوبش عقلی است که عقل حکم می کند به وجوبش یا از دلایل سمعیّه
وجوبش معلوم شده است؟ پس قاطبه علماي امامیّه را اعتقاد آن است که نصب امام بر حق تعالی واجب است عقلا و سمعا؛ و
بعضی از معتزله اهل سنت و جمیع خوارج را اعتقاد آن است که نصب امام مطلقا بر خدا و خلق واجب نیست؛ و اشاعره و
اصحاب حدیث اهل سنّت و بعضی از معتزله قائلند که نصب امام بر مردم واجب است به دلیل سمعی نه عقلی؛ و جمعی از
معتزله را اعتقاد آن است که واجب است بر مردم نصب امام با امن از فتنه نه با خوف فتنه؛ و بعضی بر عکس گفته اند.
و امام در لغت عرب به معناي مقتدا و پیشوا است، و در اصطلاح فرقه ناجیه در باب صلاه که امام می گویند غالبا به معنی
پیشنماز است، و در علم کلام که امام می گویند مراد شخصی است که از جانب خدا به خلافت و نیابت حضرت رسالت پناه
معیّن شده باشد، و گاهی هست که به
پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نیز امام اطلاق می نمایند. و از بعضی اخبار معتبره که ان شاء اللّه بعد از این مذکور خواهد
شد معلوم می شود که مرتبه امامت بالاتر از مرتبه پیغمبري است چنانچه حق تعالی بعد از نبوّت به حضرت ابراهیم خطاب
فرموده که إِنِّی
ص: 18
.«1» جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً
و بعضی از محقّقان گفته اند: امام شخصی است که حاکم باشد بر خلق از جانب خدا بواسطه آدمی در امور دین و دنیاي آنها
مثل پیغمبر الّا آنکه پیغمبر از جانب خدا بی واسطه آدمی نقل می کند و امام به واسطه آدمی که آن پیغمبر است.
مؤلف گوید: این تعریف نیز مشکل است زیرا که بسیاري از پیغمبران غیر اولو العزم تابع انبیاي اولو العزم بوده اند و شریعت
ایشان را به خلق می رسانیدند، و احادیث بسیار خواهد آمد که ائمه اطهار ما صلوات اللّه علیهم به توسط ملائکه و روح القدس
استفاده علوم از خداوند حیّ و قیّوم می نمودند، و فرقی چند در احادیث میان نبی و امام مذکور است که بعد از این ان شاء
اللّه بیان خواهد شد؛ و حق این است که در کمالات و شرایط و صفات، فرقی میان پیغمبر و امام نیست بغیر آنچه در اخبار ذکر
خواهد شد، و از براي تعظیم حضرت رسالت پناه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و آنکه آن جناب خاتم انبیاء باشد منع اطلاق اسم
به این قائل شده و نسبت به فرقه ناجیه « مسائل » نبی و آنچه مرادف آن است بر آن حضرت کرده اند. و شیخ مفید در کتاب
امامیّه داده است.
و ظاهر است که در امم
سابقه بعد از وفات پیغمبري از انبیاي صاحب شریعت تا مبعوث گردیدن صاحب شریعت دیگر، پیغمبران بسیار بودند که
اوصیاي پیغمبر سابق و حافظ ملت و شریعت او بودند، لهذا روایت شده است از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که:
.«2» علماي امّت من مانند پیغمبران بنی اسرائیلند
و معلوم است که هر فایده اي که بر وجود رسول و نبی ،«3» و تفسیر علما در بعضی از روایات به ائمه علیهم السّلام شده است
مترتب می شود بر وجود امام مترتب است از دفع فساد و حفظ شریعت و منع مردم از ظلم و جور و معاصی.
و امّا وجوب نصب امام بر حق تعالی، پس فرقه ناجیه امامیّه را بر آن دلایل عقلیّه
ص: 19
شیخ طوسی قدّس سرّهما و غیر آنها، و « تلخیص » سیّد مرتضی و « شافی » بسیار است که در کتب مبسوطه ایراد نموده اند مانند
ما به ایراد دو دلیل از آنها اکتفا می نمائیم زیرا که موضوع این کتاب ایراد دلایل سمعیّه است از قرآن مجید و اخبار متواتره از
طریق خاصه و عامه:
دلیل اول: آن است که لطف بر خدا واجب است، زیرا که کردن آنچه نسبت به بندگان اصلح است بر خدا لازم است از جهت
آنکه عقل حاکم است بر آنکه افعال کریم لا یزال مبنی بر حکمت و مصلحت است، و هرگاه اصلح که راجح و انفع است مانع
باشد ترك آن و تبدیلش به غیر اصلح با آنکه ترجیح مرجوح است از فاعل مختار غنی کریم، قبیح نیز هست عقلا، و چون
وجوب اصلح ثابت شد باید که لطف نیز بر خدا واجب باشد زیرا که
لطف عبارت است از امري که به سبب آن فعل مأمور به و ترك منهیّ عنه بر مکلف آسان شود، و به سبب آسانی فعل و ترك
آن از او بعمل آید امّا به شرطی که به حدّ الجاء و اضطرار نرسد چه علت استحقاق ثواب و عقاب اختیاري بودن فعل است،
پس به این سبب قایلان به حسن و قبح عقلی و وجوب اصلح قایلند به وجوب لطف بر حق تعالی.
و دلیل بر این آن است که تکلیف مشتمل است بر منافع و مصالح بسیار به حسب دنیا و عقبی براي عباد و تکلیف مشتمل است
بر لطف، و لطف البته اصلح است از غیر آن، پس لطف بر خدا واجب باشد بنا بر وجوب اصلح، و این معلوم است که وجود
امام لطف است زیرا که علم ضروري همه کس را حاصل است که هرگاه مردم را سر کرده اي بوده باشد که ایشان را منع کند
از فتنه و فساد و ظلم و ستم بر یکدیگر و ارتکاب معاصی و بدارد آنها را بر طاعات و عبادات و انصاف و مروّت، البته امور
مردم منسّق و منتظم می گردد و به صلاح اقرب و از فساد ابعد خواهد بود.
دلیل دوم: آن است که شریعت حضرت رسول را حافظی ضرور است که از تحریف و تغییر و زیادت و نقصان آن را نگاه
دارد، و آیات قرآنی مجمل است و اکثر احکام از ظاهر قرآن معلوم نمی شود و از جانب خدا مفسّري می باید که استنباط
احکام از قرآن تواند نمود، بر خلاف آنکه عمر در وقتی که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و
انّ » : سلّم در هنگام ارتحال به عالم قدس دوات و قلم طلبید که نامه اي براي امّت بنویسد که هرگز گمراه نشوند گفت
ص: 20
با آنکه آن ملعون تفسیر .« این مرد هذیان می گوید، کتاب خدا ما را کافی است » : یعنی «1» « الرّجل لیهجر حسبنا کتاب اللّه
یک آیه قرآن را نمی دانست و هر مسأله که عارض می شد او و رفیقش معطل می ماندند و پناه به حضرت امیر المؤمنین علیه
اگر علی نمی بود » «2» « لو لا علیّ لهلک عمر » : السّلام می آوردند تا آنکه سنّیان نقل کرده اند که در هفتاد موضع عمر گفت
.« عمر هلاك می شد
و اگر کتاب خدا بس بود امّت را، این قدر اختلاف در میان آنها چرا بهم رسید؟ و در ضمن تفسیر آیات و ترجمه احادیث
دلایل بسیار مذکور می شود ان شاء اللّه.
توئی ترساننده و هدایت » بعضی از مفسران گفته اند که یعنی «3» امّا آیات؛ خدا می فرماید إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ
توئی ترساننده کفّار و فجّار از عذاب الهی و » که هاد عطف باشد بر منذر؛ و بعضی گفته اند مراد آن است که « کننده هر قوم
پس از قبیل عطف جمله بر جمله خواهد بود و دلالت می کند بر آنکه هیچ عصري «4» « هر قوم را هدایت کننده اي هست
خالی از امام هدایت کننده نیست، و بر تفسیر اخیر احادیث از طریق عامه و خاصه بسیار است چنانکه عامه از ابن عباس روایت
کرده اند که: چون این آیه نازل شد رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که: من انذارکننده ام و علی هدایت نماینده،
.«5» یا علی! به تو هدایت می یابند هدایت یافتگان
و ابو القاسم حسکانی در
کتاب شواهد التنزیل روایت کرده است از ابی بریده اسلمی که: حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آب وضو طلبید و
حضرت علی بن ابی طالب علیه السّلام حاضر بود، چون از وضو فارغ شد دست حضرت امیر المؤمنین را گرفت و به سینه
مبارك خود
ص: 21
پس دست خود را به سینه علی گذاشت و فرمود: وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ یعنی: ،« منم منذر » : یعنی « انّما انا منذر » : چسبانید و فرمود که
پس فرمود که: توئی نور بخشنده مردم و توئی علامت و هدایت و پادشاه قاریان قرآن و ،« توئی هدایت کننده امّت بعد از من »
.«1» گواهی می دهم که تو چنینی
و در بصائر الدرجات به سند صحیح از حضرت امام محمد باقر علیه السّلام روایت کرده است که: رسول خدا منذر است، و
بعد از آن حضرت در هر زمان هدایت کننده اي از ما هست که هدایت می نماید مردم را بسوي آنچه حضرت رسول خدا از
.«2» جانب او آورده است، و هادیان بعد از او علی بن ابی طالب و امامان بعد از او، هر یک بعد از دیگري تا روز قیامت
و به سندهاي معتبر روایت شده است از آن حضرت که: حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، منذر؛ و علی علیه السّلام
.«3» هادي است
و به سند دیگر وارد شده است که: فضل بن یسار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است در تفسیر إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ
.«4» لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ فرمود که: هر امامی هدایت کننده آن قومی است که او در میان ایشان است
و به سند معتبر از حضرت امام
محمد باقر علیه السّلام روایت کرده است که: حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم منذر است و علی علیه السّلام هادي
.«5» است و بخدا سوگند که هدایت کننده از میان ما برطرف نمی شود و پیوسته در میان ما هست تا روز قیامت
و به سند صحیح از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که در تفسیر این آیه فرمود که: حضرت رسول صلّی اللّه
علیه و آله و سلّم منذر و علی علیه السّلام هادي است. پس حضرت از راوي پرسید که:
آیا امروز در میان ما هادي هست؟ گفت: بلی فداي تو شوم پیوسته در میان شما هادي بعد
ص: 22
از هادي بوده تا به تو رسیده. پس حضرت فرمود که: خدا رحمت کند تو را؛ اگر چنین می بود که آن آیه بر کسی نازل شود
و آن شخصی که آیه بر او نازل شده بمیرد و کسی بعد از او نباشد که معنی آن آیه را بداند و حکم آن را در میان مردم
جاري کند هرآینه کتاب بمیرد یعنی بی فایده شود و حکمش برطرف گردد و لیکن کتاب خدا زنده است تا روز قیامت و
و هرگاه مفسّري ،«1» حکم قرآن به اجماع جمیع امّت باقی است تا روز قیامت و تکلیف الهی از مردم هرگز ساقط نمی شود
نباشد که معصوم از خطا شود و حکم کتاب را براي امّت بیان کند کتاب بی فایده خواهد بود، و اگر تکلیف باقی باشد
تکلیف غافل لازم می آید و آن ظلم است و بر خدا روا نیست، و این یکی از دلایل بیّنه وجوب نصب امام است از جانب خدا.
و ابن
بابویه در کتاب اکمال الدین به سند صحیح از امام محمد باقر علیه السّلام روایت کرده است که فرمود در تفسیر آیه وَ لِکُلِّ
.«2» قَوْمٍ هادٍ که: مراد، امامی است که در هر زمان هادي آن قوم است که در میان ایشان است
و علی بن ابراهیم به سند صحیح از آن حضرت روایت کرده است که: منذر، رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم؛ و هادي،
یعنی در هر زمانی امامی هست که مردم را هدایت می کند ،«3» امیر المؤمنین علیه السّلام و امامان بعد از او علیهم السّلام اند
به راه خدا و بیان می کند حلال و حرام الهی را براي ایشان.
پیوند » اکثر مفسّران گفته اند که: یعنی «4» و آیه دوم آن است که خدا می فرماید وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ
کردیم براي ایشان آیه اي را بعد از آیه اي و قصه اي را بعد از قصه اي و وعد را بعد از وعید و نصایح را به قصه ها که
.«5» « موجب عبرت گردد که شاید ایشان متذکر شوند و پندپذیر گردند
ص: 23
امّا احادیث بسیار از طریق اهل بیت وارد شده است که: مراد، نصب امامی است بعد از امامی، چنانچه علی بن ابراهیم در تفسیر
خود و صفار در بصائر و کلینی در کافی و محمد بن العباس ابن ماهیار در تفسیر خود و شیخ طوسی در مجالس رضوان اللّه
علیهم به سندهاي معتبر از حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام روایت کرده اند که: در تفسیر قول حق تعالی وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ
و این تأویل چند احتمال دارد: .«1» الْقَوْلَ یعنی امامی بعد از امام دیگر
اول آنکه: مراد
یعنی بیان حق و تبلیغ احکام حق و شرایع را به نصب کردن امامی بعد از امامی. « پیوند کردیم براي مردم قول را » آن باشد که
یعنی قائل شدن به امامت امامی بعد از امامی تا روز قیامت. « پیوند کردیم براي مردم قول را » دوم آنکه: مراد آن باشد که
سوم آنکه: اشاره باشد به آیه کریمه که خدا در هنگام اراده خلق آدم به ملائکه خطاب کرد که إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً
یعنی این وعده خلیفه در زمین قرار دادن مخصوص زمان آدم نیست بلکه متّصل است تا روز قیامت و هیچ زمانی بدون «2»
خلیفه نمی باشد.
و وجه اول اظهر است، و بر هر تقدیر شاید تأویل بطن آیه شریفه باشد و منافات با ظاهر آیه که مفسّران گفته اند نداشته باشد،
و اللّه یعلم.
و در بصائر الدرجات از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده است در تأویل آیه وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّهٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ
از آن جماعت که ما خلق کرده ایم گروهی هستند که هدایت می نمایند مردم را به حق، و » : که ظاهر لفظش آن است که «3»
و تفسیر این آیه بعد از ،«4» حضرت فرمود که: مراد از این گروه امامان بر حقّند ،« به آن عدالت می کنند
ص: 24
این مذکور خواهد شد ان شاء اللّه.
و امّا اخبار؛ ابن بابویه در کتاب مجالس و اکمال الدین از حضرت امام زین العابدین علیه السّلام روایت کرده است که: مائیم
پیشوایان مسلمانان و حجتهاي خدا بر عالمیان و سادات مؤمنان و کشاننده رو و دست و پا سفیدان بسوي بهشت- یعنی شیعیان
که در روز قیامت روها و دستها و پاهاي
ایشان از نور وضو سفید و نورانی خواهد بود- و مائیم مولا و آقاي مؤمنان و مائیم باعث ایمنی اهل زمین از عذاب الهی
چنانچه ستاره ها امان اهل آسمانند، یعنی ما تا در زمینیم قیامت برپا نمی شود و عذاب بر مردم نازل نمی شود، و تا ستاره ها در
آسمان هستند ملائکه خوف قائم شدن قیامت ندارند، چون ما از زمین برطرف شویم علامت برطرف شدن نظام زمین و مردن
اهل آن است، و چون ستاره ها از آسمان فرو ریزند علامت برطرف شدن آسمانها و متفرق شدن ملائکه است از جاهاي خود.
و فرمود: مائیم آنان که به برکت ما خدا نگاه می دارد آسمان را از آنکه بر زمین فرود آید مگر به اذن او که در قیامت باشد،
و به برکت ما خدا نگاه می دارد زمین را از آنکه در گردد با اهلش و سرنگون گردد، و به برکت ما خدا باران را می فرستد و
رحمت خود را پهن می کند، و به سبب ما خدا برکتهاي زمین را بیرون می آورد، و اگر امامی از ما بر روي زمین نباشد هرآینه
فرود رود زمین با اهلش.
پس حضرت فرمود که: هرگز خالی نبوده است زمین از روزي که خدا خلق کرده است حضرت آدم علیه السّلام را از حجتی
که خدا را در زمین بوده باشد یا حجت ظاهر مشهور یا حجت غایب مستور، و خالی نمی باشد زمین تا روز قیامت از حجت
خدا، و اگر حجت خدا در زمین نباشد عبادت کرده نخواهد شد زیرا که طریق عبادت را از او می آموزند و او مردم را امر به
عبادت می فرماید.
راوي پرسید که: چگونه منتفع می شوند مردم به حجتی
که غایب و پنهان باشد از ایشان؟
ص: 25
.«1» فرمود که: چنانچه شما منتفع می شوید از آفتابی که در زیر ابر پنهان است
مؤلف گوید که: از اینجا معلوم می شود که امام غایب فیوض و برکاتش به خلق می رسد، و اگر شبهه عامی در میان خلق بهم
رسد ایشان را هدایت می نماید به نحوي که او را نشناسند، و بسا باشد که غیبت او براي جمعی لطف باشد که حق تعالی داند
که اگر آن حضرت حاضر شود ایمان نخواهند آورد، بلکه اکثر خلق چنینند زیرا که در حضور آن حضرت تکالیف شدیدتر
خواهد بود در جهاد با اعداي دین و غیر آن، و بسا باشد که دیده هاي کور و دلهاي اخفش ایشان تاب انوار و اسرار آن
حضرت نیاورند چنانچه شب پره از نور آفتاب منتفع نمی گردد، و بسیاري از سلاطین و متکبران هستند که در غیبت امام ایمان
دارند و آرزوي حضور او می نمایند و با حضور آن حضرت که شریف و وضیع و پادشاه و گدا را با هم برابر گرداند بسا باشد
که تاب نیاورند و کافر شوند چنانکه طلحه و زبیر را حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام با غلامی که در روز پیش آزاد شده بود
در عطا برابر گردانید و باعث کفر ایشان گردید، و آن ضررها که از ایشان به دین و اهل دین رسید، و از براي لطف بودن
وجود امام علیه السّلام در حال غیبت همین بس است که اعتقاد به وجود او و امامت او موجب حصول ثواب غیر متناهی براي
ایشان می گردد.
و سیّد مرتضی علیه الرحمه در شافی در رساله غیبت و غیر او
چند جواب فرموده اند از اعتراض به عدم انتفاع مردم به امام غایب:
اول آنکه: چون در همه وقت احتمال ظهور آن حضرت می دهند همین معنی باعث انزجار ایشان از بعضی قبایح می گردد،
پس فرق است میان عدم امام و غیبت او.
دوم آنکه: حق تعالی لطف را بعمل آورده و مانع از انتفاع مردم دشمنان آن حضرت شدند چنانچه رسول صلّی اللّه علیه و آله
و سلّم در مکه بود و کفار قریش مانع بودند از انتفاع مردم از آن حضرت خصوصا در آن چند سال که آن حضرت در شعب
ابی طالب با سایر بنی هاشم پنهان بودند و کفار قریش مانع بودند از آنکه کسی به خدمت آن حضرت برسد، و در آن
ص: 26
ایام که در غار مخفی بود تا هنگامی که به مدینه مشرّفه نزول اجلال فرمود، و هیچ یک از اینها منافی لطف در وجود نبی نبود.
سوم آنکه: ممکن است که علت غیبت امام به دوستان نیز راجع شود به آنکه حق تعالی داند که اگر امام ظاهر شود ایشان
ایمان نخواهند آورد و این باعث کفر ایشان می گردد.
چهارم آنکه: لازم نیست که انتفاع عام باشد، ممکن است که جمعی آن حضرت را ببینند و از او منتفع شوند چنانکه نقل می
کنند که شهري هست که اولاد آن حضرت در آنجا می باشند، و حضرت به آن شهر تشریف می برند هر چند مردم آن جزیره
آن حضرت را نمی بینند امّا مسائل خود را از آن حضرت به واسطه یا من وراء حجاب اخذ می نمایند.
و سیّد مرتضی رحمه اللّه بعد از ذکر بعضی از وجوه متقدمه فرموده است که: انتفاع امّت به امام
تمام نمی شود مگر به امري چند از جانب خدا که باید بعمل آورد و امري چند از جانب امام که باید حاصل شود و امري چند
از جانب ما که باید بعمل آوریم: امّا آنچه از جانب خداست آن است که امام را ایجاد نماید و متمکّن گرداند او را از قیام به
لوازم امامت از علم و شرایط امامت و نص کردن بر امامت او و بر او لازم گردانیدن که قیام نماید به امور امّت؛ و اموري که از
جانب امام است آن است که قبول نماید آن تکلیف را و بر خود قرار دهد که قیام به آن نماید؛ و امّا آنچه راجع به امّت می
شود آن است که متمکّن گردانند امام را از تدبیر امور ایشان و دفع حایلها و مانعها از آن بکنند و اطاعت و انقیاد او نمایند و
آنچه او تدبیر می نماید بعمل آورند.
پس آنچه راجع به خدا می شود و اصل است در این باب باید اول بعمل آید، پس آنچه تعلّق به امام دارد متفرّع بر آن می
گردد، و آنچه تعلّق به امّت دارد بر هر دو متفرّع می گردد؛ پس تا بعمل نیاید آنچه تعلّق به خدا و به امام دارد، بر امّت چیزي
لازم نمی شود، و بعد از آنکه آنها متحقق شود از جانب خدا و امام اگر مانع از جانب امّت بهم رسد و باعث غیبت امام گردد
ضرر به لطف الهی نمی رساند و آنچه بر خدا و امام لازم است بعمل آورند
ص: 27
مذکور خواهد شد ان « غیبت » و تفصیل این مبحث در کتاب .«1» و تقصیر از جانب امّت خواهد بود
شاء اللّه تعالی.
و کلینی و ابن بابویه و دیگران به سند معتبر روایت کرده اند که: حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام از هشام بن سالم که از
فضلاي اصحاب آن حضرت است پرسیدند که: چه کردي با عمرو بن عبید بصري که از علماي صوفیه اهل سنّت بود و چگونه
از او سؤال کردي؟
هشام گفت: فداي تو شوم اي فرزند رسول خدا! من از شما شرم می کنم و زبان من در خدمت شما کار نمی کند که سخن
بگویم.
حضرت فرمود: هرگاه ما شما را امر کنیم باید اطاعت کنید.
هشام گفت که: به من خبر رسید دعوي فضیلت عمرو و نشستن او در مسجد بصره و افاده کردن او بر من بسیار گران آمد،
پس روانه شدم و در روز جمعه داخل بصره شدم و به مسجد بصره درآمدم و حلقه بزرگی دیدم که بر دور عمرو درآمده
بودند و او یک جامه سیاهی از پشم به کمر بسته و یک جامه دیگر چنین ردا کرده بود و مردم از او سؤالها می کردند، پس
راه گشودم و در میان حلقه داخل شدم و در آخر همه به دو زانو نشستم، پس گفتم: اي عالم! من مرد غریبم و مسأله دارم،
رخصت می دهی که سؤال کنم؟ گفت:
بلی.
گفتم: آیا چشم داري؟ گفت: اي فرزند! این چه سؤال است؟
گفتم: سؤال من چنین است. گفت: اي فرزند! سؤال کن هر چند مسأله احمقانه است.
گفتم: چشم داري؟ گفت: بلی.
گفتم: به آن چه می بینی؟ گفت: رنگها و شخصها را.
گفتم: آیا بینی داري؟ گفت: بلی.
گفتم: به آن چه کار می کنی؟ گفت: استشمام می کنم بوها را.
گفتم: آیا دهان داري؟ گفت: بلی.
ص: 28
گفتم: به
آن چه کار می کنی؟ گفت: به آن مزه چیزها را می یابم.
گفتم: آیا زبان داري؟ گفت: آري.
گفتم: به آن چه کار می کنی؟ گفت: به آن سخن می گویم.
گفتم: آیا گوش داري؟ گفت: آري.
گفتم: به آن چه کار می کنی؟ گفت: به آن صداها را می شنوم.
گفتم: آیا دست داري؟ گفت: بلی.
گفتم: به آن چه کار می کنی؟ گفت: چیزها را فرا می گیرم.
گفتم: آیا دل داري؟ گفت: آري.
گفتم: به آن چه کار می کنی؟ گفت: به آن تمییز می کنم آنچه را که بر این اعضاء و جوارح وارد می شود.
گفتم: آیا آن جوارح بس نبودند و از دل مستغنی نبودند؟ گفت: نه.
گفتم: چرا مستغنی از دل نیستند و حال آنکه همه صحیح و سالم هستند؟ گفت: اي فرزند! وقتی که این اعضاء شک می کنند
در چیزي که بوئیده اند یا دیده و یا شنیده و یا چشیده و یا لمس کرده اند برمی گردانند به دل پس او یقین را جزم می کند و
شک را باطل می کند.
گفتم: پس خدا دل را در بدن حاکم بازداشته است براي آنکه شکّ جوارح را برطرف کند؟ گفت: آري.
گفتم: پس البته دل باید در بدن باشد و ناچار است از آن، و اگر دل نباشد ادراکات جوارح مستقیم نمی گردد؟ گفت: بلی.
پس گفتم: اي ابو مروان! خداوند عالمیان اعضاء و جوارح تو را نگذاشته است بی امامی و پیشوائی که آنچه حق است براي
ایشان بیان کند و شک را از ایشان زایل گرداند، و جمیع خلایق را در حیرت و شک و اختلاف گذاشته و امامی و مقتدائی از
براي ایشان نصب نکرده است که در حیرت و شک خود به او رجوع کنند که ایشان را به حق مستقیم بدارد و شک را از
ایشان
بردارد؟
ص: 29
چون این را گفتم ساکت شد و هیچ جواب نگفت، پس به جانب من التفات نمود و گفت: تو هشام نیستی؟ گفتم: نه.
گفت: آیا با او همنشینی کرده اي؟ گفتم: نه.
گفت: از مردم کجائی؟ گفتم: از اهل کوفه ام.
گفت: البته تو هشامی. پس برخاست و مرا در برگرفت و در جاي خود نشانید و حرف نزد تا من برخاستم.
چون این قصه را نقل کردم حضرت صادق علیه السّلام خندید و فرمود: اي هشام! این را از که آموخته بودي؟
گفتم: اي فرزند رسول خدا! چنین بر زبانم جاري شد.
.«1» و به روایت دیگر گفت: از شما اخذ کرده بودم اجزاي آن را و با یکدیگر تألیف کردم
.«2» حضرت فرمود: بخدا سوگند که این مضمون در صحف ابراهیم و موسی علیهما السّلام نوشته شده است
مؤلف گوید که: انسان عالم صغیر است و نمونه عالم کبیر چنانچه حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام فرموده است:
أَ تَحسَبُ انَّکَ جِرمٌ صَغِیر وَ فِیکَ انطَوَي العالَمُ الاکبَرُ
چنانچه استخوانها در بدن « آیا گمان می کنی که تو جسم کوچکی و در تو منطوي و پنهان شده است عالم بزرگتر » : یعنی «3»
بمنزله کوههایند در زمین، و گوشت بمنزله خاك، و رگهاي کوچک و بزرگ بمنزله نهرهاي کوچک و بزرگند، و سر که
محلّ اکثر قوا و مشاعر است و مشرف است بر بدن بمنزله آسمانها است که محلّ کواکب نیّر است و اشعه آنها بر زمین می
تابد، و بخارات که از معده متصاعد می شود و به دماغ می رسد و سرد می شود و از
ص: 30
چشم و دماغ متقاطر می گردد بمنزله ابخره است که از زمین متصاعد می گردد و به کره
زمهریر که می رسد متقاطر می گردد، و ایضا قواي دماغیّه به توسط نخاع به جمیع بدن می رسد چنانچه اشعه کواکب در زمین
تأثیر می کند، و چنانچه امرا و سلاطین و حکّام در زمین هستند در بدن نیز بعضی از قوا خادم بعضی دیگرند و پادشاه کل
نفس ناطقه است که تعبیر از آن به قلب می کنند به اعتبار آنکه اولا تعلق به روح حیوانی می گیرد و آن از قلب منبعث می
شود، و چنانچه معموره دنیا در جانب شمال است دل که سبب معموري بدن است در جانب شمال است، و چنانچه ملوك را
وزرا می باشند که ارزاق رعایا را قسمت می کنند آنچه در کبد طبخ می یابد بر جمیع بدن منقسم می شود، و چنانچه نصیبی
از براي زمین از فضلات مقرر شده که به دریا منتهی شود در بدن انسان نیز مقرر شده است؛ و استقصاي این مطلب بسط عظیم
دارد که مناسب این کتاب نیست.
و کلینی و شیخ طبرسی روایت کرده اند از یونس بن یعقوب که: مردي از اهل شام به خدمت حضرت صادق علیه السّلام آمد
و گفت: من مردي صاحب علم کلام و علم فقه و علم فرایض و میراث هستم آمده ام با اصحاب تو مناظره و مباحثه کنم.
حضرت فرمود: کلام تو از کلام رسول خداست یا از پیش خود می گوئی؟
گفت: بعضی از کلام آن حضرت است و بعضی را از پیش خود می گویم.
حضرت فرمود: پس تو شریک حضرت رسول هستی؟
گفت: نه.
گفت: پس وحی را از خدا شنیده اي که تو را خبر داده است به احکام خود؟
گفت: نه.
فرمود: پس اطاعت تو واجب است چنانچه اطاعت رسول خدا واجب است؟
گفت: نه.
یونس گفت: پس حضرت به
جانب من ملتفت شد و فرمود: اي یونس! این مرد پیش از آنکه سخن بگوید کلام خود را باطل کرد زیرا که کسی که وحی
الهی به او نرسد و خدا او را واجب الاطاعه نکرده باشد سخن گفتن او در امور دین باطل خواهد بود، بلکه خود را
ص: 31
شریک خدا گردانیده خواهد بود.
پس هشام بن الحکم که از متکلّمان اصحاب آن حضرت بود و در نهایت فضل و علم و فطانت بود و در آن وقت خطش تازه
دمیده بود داخل مجلس شد، حضرت او را تعظیم فرمود و جائی از براي او گشود و فرمود: تو یاري کننده مائی به دل و زبان و
دست.
پس بعد از آنکه جمعی از اصحاب آن حضرت با او سخن گفتند و بر او غالب شدند حضرت به شامی فرمود: با این پسر
مناظره کن؛ یعنی با هشام.
پس شامی گفت: یا هشام! با من گفتگو کن در باب امامت این مرد.
هشام از این سخن بی ادبانه او در غضب شده گفت: اي مردك! آیا خدا نسبت به مردم مهربانتر است یا مردم نسبت به خود؟
گفت: بلکه خدا مهربانتر است.
هشام گفت: به مهربانی خود چه کرده است نسبت به مردم؟
شامی گفت: از براي ایشان حجتی و راهنمائی اقامت کرده است که پراکنده نشوند و اختلاف در میان ایشان بهم نرسد و امور
ایشان را منظّم گرداند، و خبر دهد ایشان را به فرایض پروردگار ایشان.
هشام گفت: آن مرد کیست؟
گفت: رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم.
هشام گفت: پس بعد از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کی بود؟
گفت: کتاب خدا و
سنّت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم.
هشام گفت: آیا کتاب و سنّت به ما نفعی بخشیده است امروز در آنکه اختلاف را از ما برطرف کند؟
گفت: بلی.
هشام گفت: پس چرا ما و تو اختلاف داریم و از جهت این اختلاف تو از شام بسوي ما آمده اي که مناظره کنی؟
پس شامی ساکت شد و جواب نتوانست داد.
ص: 32
پس حضرت به شامی فرمود که: چرا سخن نمی گوئی؟
شامی گفت: اگر گویم که اختلاف نداریم، دروغ گفته ام؛ و اگر گویم که کتاب و سنّت بعد از رجوع به آنها رفع اختلاف از
ما می کنند، غلط گفته ام زیرا که احتمال وجوه بسیار دارد و هر کس آنها را مطابق مطلب خود عمل می کند؛ و اگر گویم که
اختلاف داریم و هر دو برحقّیم پس کتاب و سنّت به ما نفعی نبخشیده است، امّا من نیز می توانم همین سخن را به او
برگردانم.
حضرت فرمود: برگردان تا جوابش را بشنوي.
شامی گفت: خدا مهربانتر است به خلق یا خود نسبت به خود مهربانترند؟
هشام گفت: خدا مهربانتر است.
شامی گفت: آیا کسی را بازداشته است که اختلاف را از ایشان برطرف کند و امور ایشان را به اصلاح آورد و حق و باطل را
براي ایشان تمییز دهد؟
هشام گفت: زمان حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را می گوئی یا امروز را؟
شامی گفت: در زمان حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آن حضرت بود، امروز بگو کیست؟
هشام گفت: این بزرگوار که اینجا نشسته است و از اطراف عالم بار می بندند و بسوي او می آیند و ما را خبر می دهد به اخبار
آسمانی به میراثی
که از پدر و جدّ خود دارد.
شامی گفت: از کجا این بر من معلوم تواند شد؟
هشام گفت: بپرس از او هر چه خواهی.
شامی گفت: عذر مرا قطع کردي، اکنون بر من است که سؤال کنم.
حضرت فرمود: اي شامی! تو را خبر دهم که سفر تو چگونه بوده و در راه بر تو چه واقع شده است؟
چون حضرت همه را خبر داد گفت: راست می گوئی الحال به تو ایمان آوردم و مسلمان شدم.
حضرت فرمود: بلکه الحال ایمان آوردي و پیشتر چون کلمتین می گفتی مسلمان بودي و اسلام پیش از ایمان بهم می رسد و
احکام دنیا از میراث و نکاح و غیر آنها بر اسلام
ص: 33
مترتّب می شود و ثواب آخرت بر ایمان می باشد، و تا اعتقاد به امامت ائمه نکنند مستحقّ بهشت نمی شوند.
شامی گفت: راست گفتی من در این ساعت گواهی به یگانگی خدا و رسالت حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم می
.«1» دهم و گواهی می دهم که تو وصیّ اوصیائی
و کلینی و ابن بابویه و کشی به سندهاي معتبر روایت کرده اند از منصور بن حازم که گفت: به حضرت صادق علیه السّلام
عرض کردم که: خدا جلیل تر و بزرگتر است از آنکه او را به خلق بشناسند بلکه خلق را به خدا می شناسند.
حضرت فرمود: راست گفتی.
گفتم: هر که بداند که او را پروردگاري هست باید بداند که آن پروردگار را خشنودي و غضبی هست، یعنی بعضی از اعمال
باعث خشنودي او می گردد و بعضی باعث سخط و غضب او، و باید بداند که خشنودي و غضب او را نمی توان دانست مگر
به وحی یا رسولی، پس کسی که وحی به
او نرسد باید که طلب کند پیغمبران را، پس هرگاه ایشان را ملاقات کند می داند که ایشان حجت خدایند به معجزات و
علاماتی که خدا به ایشان داده است و آنکه اطاعت ایشان واجب است.
و گفتم به سنّیان که: رسول خدا حجت خدا بود بر خلق؟ گفتند: بلی.
گفتم: وقتی که از دنیا رفت که بود حجت خدا؟ گفتند: قرآن.
پس نظر کردم در قرآن دیدم که مخاصمه می کنند به قرآن سنّیان و جبریان و زندیقانی که اعتقاد به قرآن ندارند تا آنکه همه
غالب می شوند بر مردم به حقّیّت خود، پس دانستم که قرآن حجت نمی تواند بود مگر بر کسی که تفسیر کننده قرآن باشد و
معانی آن را داند و آنچه گوید حقّیّت خود را ظاهر تواند کرد.
پس گفتم به سنّیان که: کیست تفسیر کننده قرآن و حافظ آن؟ گفتند: ابن مسعود می دانست و عمر می دانست و حذیفه می
دانست.
ص: 34
گفتم: همه را می دانستند؟ گفتند: نه، بعضی را می دانستند.
پس نیافتم کسی را که معنی کلّ قرآن را داند بغیر از علی بن ابی طالب علیه السّلام و هرگاه چیزي در میان جماعتی باشد و
هر یک از ایشان گویند که ما همه آن را نمی دانیم و یکی گوید که من می دانم و براستی بیان کند می دانم که آن علی بن
ابی طالب است، پس گواهی می دهم که او قیّم و حافظ و مفسر قرآن است و اطاعت او بر خلق واجب است و حجت بوده
است بر مردم بعد از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و آنچه در تفسیر قرآن و استنباط احکام از آن بگوید حق
است.
حضرت فرمود:
خدا رحمت کند تو را.
منصور گفت: برخاستم و سر مبارك آن حضرت را بوسیدم و گفتم: علی علیه السّلام از دنیا نرفت تا حجتی بعد از خود
گذاشت چنانچه رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بعد از خود حجتی گذاشت، و حجت بعد از او حضرت امام حسن علیه
السّلام بود، و گواهی می دهم بر امام حسن علیه السّلام که او حجت خدا بود و اطاعتش بر خلق واجب بود.
باز حضرت فرمود: خدا تو را رحمت کند.
پس سرش را بوسیدم و گفتم: شهادت می دهم بر امام حسن علیه السّلام که از دنیا نرفت تا حجتی بعد از خود نصب کرد
چنانچه رسول خدا و پدرش کردند، و حجت بعد از او حسین بن علی علیه السّلام بود و اطاعت او واجب بود.
باز حضرت فرمود: خدا تو را رحمت کند.
پس سرش را بوسیدم و گفتم: شهادت می دهم بر حسین بن علی علیه السّلام که از دنیا نرفت تا حجتی بعد از خود گذاشت، و
حجت بعد از او علی بن الحسین علیه السّلام بود و اطاعت او واجب بود
گفت: خدا تو را رحمت کند.
پس سرش را بوسیدم و گفتم: گواهی می دهم بر علی بن الحسین علیه السّلام که از دنیا نرفت تا حجتی بعد از خود گذاشت،
و حجت او بعد از او محمد بن علی ابو جعفر علیه السّلام بود و اطاعت او واجب بود.
ص: 35
پس فرمود: رحمک اللّه.
گفتم: سر خود را بده ببوسم؛ پس سر مبارك او را بوسیدم پس آن حضرت خندید از مکرر بوسیدن تا آنکه نوبت به آن
حضرت رسید و می دانست که می خواهم آن
حضرت را بگویم، پس گفتم: گواهی می دهم که پدرت از دنیا نرفت تا حجتی بعد از خود نصب کرد چنانچه پدرش کرده
بود، و گواهی می دهم به خدا که آن حجت توئی و اطاعت تو واجب است.
حضرت فرمود: بس است خدا تو را رحمت کند.
گفتم: سرت را بده ببوسم، پس خندید و فرمود: هر چه می خواهی از من بپرس که بعد از این چیزي از تو پنهان نخواهم کرد
.«1»
مؤلف گوید که: آنچه خدا را به خلق نمی توان شناخت بلکه خلق را به خدا می شناسند چند احتمال دارد:
اول آنکه: علم به وجود صانع بدیهی و فطري است و هر کس در اول آنکه به حدّ شعور و تمییز رسد می داند که خالقی دارد
که او را آفریده است، و کافران به سبب اغراض فاسده انکار صانع می کنند و در وقت اضطرار در دریا و صحرا رو به خدا می
آورند و به او متوسل می گردند، و چون خود را از اغراض باطله خالی کنند و رجوع به نفس خود کنند می دانند که خود
آفریننده خود نیستند و مثل ایشان، ایشان را هم نیافرید. چنانچه حق تعالی می فرماید وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ
بنا بر « اگر از کافران سؤال کنی که آفریده است آسمانها و زمینها را؟ البته می گویند که خدا آفریده » : یعنی «2» * لَیَقُولُنَّ اللَّهُ
یعنی حقّیّت «3» آنکه مخصوص مشرکان مکه نباشد، و احادیث بر این مضمون بسیار است در اینکه خلق را به خدا می شناسند
انبیاء و اوصیاء علیهم السّلام به معجزه اي چند ظاهر می شود که حق تعالی بر دست ایشان جاري می سازد.
ص: 36
دوم آنکه: خدا را به
شباهت مخلوقات نمی توان شناخت به آنکه او را تشبیه کنند به نور کواکب یا صفات کمالیّه را به نحوي که در مخلوقات
هست براي او اثبات نمایند، و خلق را به خدا می توان شناخت به سبب آنکه او ایشان را آفریده و ظاهر ساخته به آنکه علوم و
معارف و حقایق اشیاء همه از جانب خدا بر خلق فایض می گردد.
سوم آنکه: کمال معرفت حق تعالی و صفات کمالیّه او را بدون وحی و الهام نمی توان دانست، و معرفت رسالت رسل و
امامت ائمه را باز به وحی الهی می توان دانست.
چهارم: وجود الهی را به گفته انبیاء و رسل و ائمه نمی توان دانست و الّا دور لازم می آید، بلکه خدا را به عقلی که عطا کرده
و به آیاتی که در آفاق و انفس بر وجود و صفات کمالیّه خود اقامت نموده می توان شناخت، و حقّیّت انبیاء و رسل را به
معجزات که بر دست ایشان جاري کرده می توان دانست، و تفاصیل آن معانی با معانی دیگر که می توان گفت در بحار
الانوار مذکور است؛ و دلیلی که منصور بن حازم بر وجود امام و حقّیّت ائمه حق بیان کرده متین ترین دلایل است و حاصلش
آن است که معلوم است که حق تعالی این خلق را عبث نیافریده، و اگر تکلیفی نباشد و این خلایق را خلق کرده باشد که مانند
حیوانات بخورند و بیاشامند و بگردند و نشئه دیگر نباشد که غرض استحقاق مثوبات ابدي آن نشأه باشد هرآینه این خلق عبث
خواهد بود زیرا که المهاي این دنیاي فانی بر راحتش زیادتی می نماید و هیچ لذتی نیست در دنیا که مقرون به چندین الم
نباشد، زیرا که یکی از لذات خوردن و آشامیدن است و غالب خلق را مشقّت بسیار در تحصیل آنها باید کشید و بعد از
خوردن و آشامیدن غالب اوقات مورث دردها و آزارها می گردد، و همچنین تحصیل لباس و مسکن متضمن انواع مشقّتهاست
تا آنکه تمتع قلیلی از آنها ببرند، و همچنین زوجه به لذت قلیلی که از او برند انواع الم از نفقه و کسوت او و تحصیل
ضروریات او و سوء معاشرت او باید متحمل شد، و اگر دابه اي براي سواري تحصیل کند به اندك راحتی و لذتی که از
سواري آن یابد انواع آزارها از حفظ آن و تربیت آن و تحصیل مایحتاج آن می کشد، و اگر مال دنیا است به اندك توهّم
لذتی که نادر است، خود از آن منتفع شود انواع تعبها در تحصیل و حفظ آن از استیلاء دزدان و ظالمان باید دید، بلکه همه
ص: 37
لذات دنیا دفع الم چند است چنانچه خوردن دفع الم گرسنگی، و آشامیدن دفع الم تشنگی، و جماع کردن دفع آزار شهوت و
منی است که در اوعیه جمع می شود، و همچنین سایر لذات بر این قیاس است و جمیع این لذات توهّمی با علم به آنکه این
نشأه فانی است و مرگ البته می آید و هر یک از اینها در معرض فنا و زوال است، منغّص و مکدّر می گردد، و بعینه مثل آن
خواهد بود که شخصی جمعی را به ضیافت بیاورد و در خانه خرابی که مشرف بر انهدام باشد و آنا فآنا مترصد آن باشند که
آن خانه بر سر ایشان فرود آید، و طعامی که نزد ایشان
آورد به خاك و خاشاك بسیار آلوده باشد و هر لقمه که خواهند بردارند چندین مار و عقرب و زنبور بر دست و دهان ایشان
زنند، و این خانه مملوّ باشد از شیر و پلنگ و ببر و انواع درنده ها که قصد جان ایشان کنند و خواهند لقمه ها را از ایشان
بگیرند، چنین ضیافتی اگر مقصود محض خوردن این لقمه ها باشد جمیع عقلاء مذمّت خواهند کرد چنانکه حق تعالی فرموده
آیا گمان می کنید که ما شما را عبث آفریده ایم و آنکه » : یعنی «1» است أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ
زیرا که دلالت می کند بر آنکه اگر بازگشت قیامت و ثواب و عقاب نباشد، خلق ،« شما در قیامت بسوي ما باز نخواهید گردید
ایشان عبث و بی فایده خواهد بود، پس معلوم شد که خلق ایشان براي نشئه دیگر است و معلوم است که تحصیل آن نشأه به
هر عملی نمی تواند شد، پس باید که حق تعالی راهنمایانی نصب نماید که طریق تحصیل مثوبات اخروي را از معرفت و
عبادت، تعلیم ایشان نماید، و در زمان انبیاء ایشان راهنمایانند، و بعد از ایشان احتیاج به حافظ شریعت و استنباط کننده احکام
از قرآن مجید حاصل است، و هر دلیلی که بر عصمت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و علم او به جمیع احکام شریعت و
سایر صفات پیغمبر دلالت می کند، دلالت بر وجود این صفات در امام می کند، و عصمت و کمال علم را بغیر از حق تعالی
کسی نمی داند، پس البته باید از جانب خدا منصوب و منصوص باشد، و به اتفاق امّت غیر از امیر المؤمنین علیه
الصلاه و السلام کسی نص بر او نشده است پس باید
ص: 38
که آن حضرت امام باشد.
و ایضا هرگاه امامت مردد باشد میان حضرت امیر علیه السّلام و میان أبو بکر و عمر و عثمان، و به اتفاق امّت حضرت امیر علیه
السّلام اعلم و اشجع و اورع و احسب و انسب از آن سه نفر بوده باشد، البته او به امامت اولی خواهد بود، زیرا که تفضیل
مفضول قبیح است عقلا.
آیا مساویند آنها » : یعنی «1» و ایضا حق تعالی می فرماید هَلْ یَسْتَوِي الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ
و باز فرموده است أَ فَمَنْ یَهْدِي إِلَی الْحَقِّ ،« که می دانند و آنها که نمی دانند؟ متذکر نمی شوند آن را مگر صاحبان عقول
آیا کسی که هدایت کند بسوي حق سزاوارتر است » : یعنی «2» أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّي إِلَّا أَنْ یُهْدي فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ
به آنکه متابعت او کنند یا کسی که هدایت یافته نشود مگر آنکه کسی او را هدایت کند؟ چه می شود شما را چگونه حکم
و در وقتی که ملائکه خود را احق دانستند به خلافت در زمین از حضرت آدم علیه السّلام، حق تعالی به اعلمیّت ،«؟ می کنید
آدم علیه السّلام بر ایشان حجت تمام کرد، و در وقتی که بنی اسرائیل ریاست و پادشاهی طالوت را قبول نمی کردند خداوند
.«3» عالمیان اهلیّت او را به علم و جسم که ملزوم شجاعت است بیان کرد و فرمود وَ زادَهُ بَسْطَهً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ
و از طریق عامه و خاصه متواتر است که همه اصحاب خصوصا آن سه خلیفه به ناحق در آیات و احکام مشکله
به حضرت امیر علیه السّلام رجوع می کردند و آن حضرت هرگز به ایشان در حکمی از احکام یا تفسیر آیه اي از آیات
و همچنین در زمان حضرت امام حسن علیه السّلام امر خلافت مردد بود میان آن حضرت و معاویه و قطع نظر ،«4» محتاج نشد
از کفر معاویه هیچ عاقل شک ندارد در اعلمیّت و سایر کمالات آن حضرت و نقص و اجتماع کل
ص: 39
و همچنین حضرت امام حسین علیه السّلام و معاویه و یزید و همچنین ائمه بعد علیهم السّلام با خلفاي ،«1» معایب در معاویه
.«2» جور و جفا که در زمان ایشان بودند و به همین دلیل امامت ائمه همه ثابت می شود
و ابن بابویه به سند معتبر از جابر روایت کرده است که گفت: به خدمت حضرت امام محمد باقر علیه السّلام عرض کردم که:
به چه سبب محتاجند مردم به پیغمبر و امام؟ حضرت فرمود: از براي آنکه عالم بر صلاح خود باقی بماند زیرا که خداوند
رحمان دفع می کند عذاب را از اهل زمین هرگاه در آن پیغمبري یا امامی بوده باشد، چنانچه حق تعالی می فرماید وَ ما کانَ
.« نخواهد بود که خدا عذاب کند ایشان را و حال آنکه تو در میان ایشانی » : یعنی «3» اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ
و حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که: ستارگان امانند براي اهل آسمان از آنکه ایشان از جاهاي خود به در
روند، و اهل بیت من امانند براي اهل زمین، پس چون ستارگان برطرف شوند بیاید بسوي اهل آسمان آنچه نخواهند، و چون
اهل بیت من از زمین برطرف شوند بیاید بسوي
.«4» اهل زمین آنچه نخواهند
ابن بابویه گفته است که: مراد به اهل بیت امامانند که مقرون گردانیده است خدا اطاعت ایشان را به اطاعت خود که فرموده
و ایشان معصومند از گناهان و مطهرند از عیبها و گناه نمی کنند و «5» است أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ
مؤیّدند و موفّقند و مسدّدند، و به برکت ایشان خدا روزي می دهد بندگانش را و به ایشان آبادان می گرداند شهرهاي خود را
و به ایشان باران از آسمان می فرستد و به ایشان برکتهاي زمین
ص: 40
را می رویاند و به ایشان مهلت می دهد گناهکاران را و تعجیل در عقوبت ایشان نمی کند و عذاب بر ایشان نمی فرستد و
مفارقت نمی کند از ایشان روح القدس و ایشان از او مفارقت نمی کنند و ایشان از قرآن جدا نمی شوند و قرآن از ایشان جدا
.«1» نمی شود
و به سند معتبر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که: چون پیغمبري آدم منقضی شد و عمرش به آخر رسید حق
تعالی به او وحی نمود که: اي آدم! پیغمبري تو تمام شد و عمرت به آخر رسید پس نظر کن بسوي آنچه نزد توست از علم و
ایمان و میراث پیغمبري و بقیه علم و اسم اعظم و همه را به عقب خود هبه اللّه بده، بدرستی که من زمین را نمی گذارم هرگز
به غیر عالمی که به او دانسته شود طاعت من و دین محمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و نجاتی باشد براي هر کس که اطاعت
.«2» او کند
و به سند معتبر از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام منقول است که گفت: خداوندا!
.«3» تو زمین را خالی نمی گذاري از حجتی بر خلق که یا ظاهر و هویدا باشد یا پنهان، تا آنکه باطل نگردد حجتها و بیّنات تو
و به سند صحیح روایت کرده است از یعقوب سراج که گفت: از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدم که: آیا باقی می ماند
زمین بدون عالم زنده که ظاهر باشد امامت او و مردم پناه برند به او و سؤال کنند از حلال و حرام خود؟ فرمود که: اگر چنین
.«4» باشد پس خدا عبادت کرده نخواهد شد
و ابن بابویه و صفار و شیخ مفید به سندهاي صحیح و معتبر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده اند که: زمین باقی نمی
ماند مگر آنکه در آن عالمی بوده باشد که زیادت و نقصان در دین را بداند، پس اگر زیاد کنند مؤمنان در دین خدا
برگرداند ایشان را، و اگر کم کنند چیزي را کامل گرداند از براي ایشان پس بگوید: بگیرید دین خدا را کامل و تمام،
ص: 41
.«1» و اگر چنین نباشد هرآینه مشتبه شود بر مؤمنان امر دین ایشان و فرق نکنند میان حق و باطل
.«2» و به سندهاي صحیح بسیار از آن حضرت منقول است که: اگر زمین یک ساعت بی امام بماند هرآینه فرو رود
مؤلف گوید که: ممکن است فرو رفتن کنایه از خرابی و برطرف شدن انتظامش باشد.
و کلینی و ابن بابویه و دیگران به سندهاي معتبر از آن حضرت روایت کرده اند که: اگر در زمین دو مرد باشند البته یکی از
ایشان امام خواهد بود؛ و فرمود که: آخر کسی که می میرد امام است تا آنکه کسی بر خدا حجت نداشته باشد که مرا
.«3» بی حجت گذاشتی
و ابن بابویه و دیگران به سندهاي معتبر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده اند که:
جبرئیل بر محمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نازل شد و خبر آورد از جانب خدا که: اي محمد! من زمین را نگذاشتم مگر آنکه
در آن عالمی بوده باشد که بداند طاعت مرا و راه هدایت مرا و سبب نجات خلق باشد در مابین وفات پیغمبري تا بیرون آمدن
پیغمبر دیگر، و نمی گذارم شیطان را که مردم را گمراه کند و نبوده باشد در زمین حجتی و دعوت کننده اي بسوي من و
هدایت کننده اي بسوي راه من و عارف و دانائی به امر دین من، بدرستی که من برانگیخته ام و مقرر گردانیده ام از براي هر
.«4» قومی هدایت کننده اي که هدایت کنم به او سعادتمندان را و حجت باشد بر اشقیاء
و ایضا به سند معتبر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده اند که: مردم به اصلاح نمی آیند مگر به امام، و صلاحیت نمی
.«5» یابد زمین مگر به امام
و به سند معتبر روایت کرده اند از آن حضرت که: اگر باقی نماند در زمین مگر دو مرد
ص: 42
.«1» هرآینه یکی از آنها حجت خدا خواهد بود
و به سندهاي معتبر از حضرت امام محمد باقر علیه السّلام روایت کرده اند که فرمود: بخدا سوگند که خدا زمین را نگذاشته
است از روزي که آدم را از دنیا برده است بدون امامی که هدایت یابند به سبب او بسوي خدا و او حجت خدا باشد بر
بندگانش، هر که ترك متابعت او کند هلاك می گردد و هر که متابعت او کند و ملازمت او نماید نجات می یابد،
.«2» واجب است این بر حق تعالی
.«3» و ایضا از آن حضرت روایت کرده اند که: باقی نمی ماند زمین مگر به امام ظاهري یا پنهانی
و در حدیث دیگر فرموده که: خالی نبوده است دنیا از روزي که خدا آسمانها و زمین را خلق کرده است از امام عادل و خالی
.«4» نخواهد گذاشت تا روز قیامت که حجت خدا باشد بر خلقش
و کلینی و ابن بابویه و شیخ طوسی به سند صحیح روایت کرده اند از ابو حمزه ثمالی که گفت: از حضرت صادق علیه السّلام
.«5» پرسیدم که: آیا زمین بی امام باقی می ماند؟ فرمود که: اگر باقی بماند فرو خواهد رفت
و به سند بسیار از حضرت امام محمد باقر علیه السّلام مروي است که: خدا زمین را نگذاشته است بی عالمی که کم کند آنچه
.«6» مردم زیاد کنند و زیاد کند آنچه مردم کم کنند، و اگر چنین نباشد هرآینه بر مردم مختلط و مشتبه گردد امور ایشان
و سلیمان جعفري از حضرت امام رضا علیه السّلام پرسید که: آیا زمین از حجت خالی می شود؟
ص: 43
.«1» فرمود که: اگر یک چشم زدن زمین از حجت خالی باشد هرآینه با اهلش فرو می رود
و در حدیث صحیح دیگر فرمود که: حجت خدا بر خلق قائم نمی گردد و تمام نمی شود مگر به امام زنده که او را بشناسند
.«2»
و حمیري از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که:
در هر خلفی و عصري از امّت من عادلی از اهل بیت من می باشد که نفی می کند از این دین تحریف کردن غالیان را و
ادعاهاي دروغ اهل بطالت
.«3» را و تأویل کردن جاهلان را
و ابن بابویه از فضل بن شاذان روایت کرده است از حضرت امام رضا علیه السّلام که فرمود:
اگر کسی گوید که چرا حق تعالی اولو الامر را مقرر گردانیده و امر به اطاعت ایشان کرده جواب می گوئیم که: از جهت
علتهاي بسیاري:
اول آنکه: چون از براي خلق اندازه اي قرار کرده اند در هر چیزي که از آن تجاوز ننمایند که باعث فساد ایشان گردد، پس
ناچار بود که امینی بر ایشان موکّل شود که منع نماید ایشان را از تعدّي از حلال و داخل شدن در حرام، که اگر این نبود هیچ
کس ترك لذت و منفعت نمی کرد از جهت فساد دیگري، پس تصرف می کردند در عرض و مال یکدیگر و منجر به قتال و
فساد و نزاع می شد، پس سرکرده و قیّمی براي ایشان تعیین نمود که منع کند ایشان را از فساد و برپا دارد در میان آنها حدود
و احکام خدا را.
دوم آنکه: هیچ فرقه اي از فرق و ملّتی از ملل باقی نمانده اند و زندگانی نتوانستند کرد مگر به رئیسی و سرکرده اي از براي
امور دین و دنیاي خود، پس جایز نبود در حکمت حکیم که امري را که همه عقول حکم می کنند به حسن آن و آنکه ضرور
است در انتظام امور مردم، ترك نماید آن را، پس ضرور بود که کسی تعیین نماید که به استعانت او قتال نمایند با دشمنان
خود و قسمت نماید میان ایشان غنائم و اموال ایشان را و اقامت جمعه و جماعت میان ایشان بکند و دست تعدّي ظالم را از
مظلوم کوتاه گرداند.
ص: 44
سوم آنکه: اگر از
براي ایشان امام قیّم امین حافظ مستودعی قرار نمی داد که قیام نماینده به امور خلق باشد و خیانت در دین خدا نکند و حافظ
دین و شریعت باشد و امانتدار اسرار رسول باشد، هرآینه مندرس می شد ملت و دین خدا برطرف می شد و سنّتها و احکام
پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تغییر می یافت و زیاد می کردند در دین خدا صاحبان بدعت چنانچه صوفیان می کنند و کم
می کردند از دین خدا ملحدان چنانچه اسماعیلیّه کردند و مشتبه می کردند اینها را بر مسلمانان، زیرا که می بینیم خلق را
ناقص و محتاج- به مربّی و مؤدّب- و غیر کامل به اختلافی که در فهمها و خواهشها و طریقه هاي ایشان هست، پس اگر قیّم و
حافظی براي ایشان مقرر نکند خدا که آنچه حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از جانب خدا آورده حفظ نماید هرآینه
.«1» فاسد شوند ایشان و تغییر یابد شریعتها و سنّتها و احکام الهی و ایمان و تغییر آنها موجب فساد جمیع خلق می گردد
و به سند صحیح از حضرت صادق علیه السّلام منقول است که: میان حضرت عیسی و حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و
سلّم پانصد سال فاصله بود و در دویست و پنجاه سال نه پیغمبري بود و نه عالم ظاهري.
راوي گفت: پس چه می کردند مردم؟
فرمود که: متمسک بودند به دین عیسی علیه السّلام.
پرسید که: حال ایشان چه بود؟
.«2» فرمود که: مؤمن بودند؛ و فرمود که: نمی باشد زمین بدون عالمی، یعنی اگر ظاهر نباشد پنهان خواهد بود
و کلینی و ابن بابویه و غیر ایشان به سندهاي معتبر از حضرت امام محمد باقر علیه السّلام
روایت کرده اند که: اگر امام یک ساعت از زمین برطرف شود هرآینه زمین با اهلش به موج آید چنانچه دریا با اهلش به موج
.«3» آید
ص: 45
و ابن بابویه به سند معتبر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که: اگر نمی بود حجتهاي خدا بر روي زمین هرآینه
.«1» می تکانید زمین آنچه در میانش بود و بر رویش بود، بدرستی که زمین یک ساعت از حجت خالی نمی باشد
و ایضا به سند معتبر روایت کرده است از حضرت امام رضا علیه السّلام که فرمود: مائیم حجتهاي خدا بر روي زمین، و مائیم
خلیفه هاي خدا در میان بندگان خدا، و مائیم امینهاي خدا بر رازهاي خدا، و مائیم کلمه تقوا که خدا در قرآن فرموده وَ أَلْزَمَهُمْ
یعنی ولایت ما باعث نجات از عذاب خداست، و مائیم عروه الوثقی که خدا در قرآن ذکر کرده است یعنی «2» کَلِمَهَ التَّقْوي
ولایت و متابعت ما حلقه محکمی است که هر که چنگ در آن زند گسستن ندارد و او را به بهشت می رساند، و مائیم
گواهان خدا و نشانه هاي هدایت خدا در میان مردم، به سبب ما خدا نگاه می دارد آسمانها و زمین را از آنکه زایل شوند و از
جاي خود حرکت کنند، و به برکت ما باران را می فرستد و رحمت خود را پهن می کند، و زمین هرگز خالی نباشد از امام
قائمی از ما که یا ظاهر شود یا پنهان، و اگر یک روز زمین خالی شود از حجت خدا هرآینه با اهلش به موج درآید چنانکه
.«3» دریا در طوفان با اهلش به موج می آید
و به سند معتبر از حضرت
امام محمد باقر علیه السّلام روایت کرده است که: اگر زمین یک روز بی امام بماند هرآینه با اهلش فرو رود و خدا عذاب کند
ایشان را به بدترین عذابهاي خود، بدرستی که حق تعالی ما را حجت خود گردانیده است در زمین و امان در زمین از براي
اهل زمین از آنکه عذاب بر ایشان نازل شود، و پیوسته در امانند از آنکه زمین ایشان را فرو برد مادامی که ما در میان ایشانیم،
پس هرگاه خدا خواهد که ایشان را هلاك کند و مهلت ندهد، ما را از میان ایشان می برد، پس آنچه خواهد نسبت به ایشان
از عذاب
ص: 46
.«1» و عقاب بعمل می آورد
و به سند معتبر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که: خالی نبوده است زمین از روزي که آفریده شده است از
حجت عالمی که زنده گرداند آنچه را ایشان بمیرانند از حق، پس این آیه را خواند یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ
کافران می خواهند که خاموش کنند و فرونشانند نور خدا را به دهنهاي خود و خدا تمام » : یعنی «2» نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ
.«3» « کننده نور خود است هر چند نخواهند کافران
.«4» و در روایت دیگر فرمود که: حجت خدا پیش از خلق بوده و با خلق هست و بعد از خلق خواهد بود
و به سند صحیح از حضرت باقر و صادق علیهما السّلام روایت کرده است که: علمی که با آدم فرود آمد بالا نرفت، و علم به
میراث می رسد، و هر چه از علم و آثار رسولان و پیغمبران که از غیر اهل بیت حضرت رسول صلّی اللّه علیه
و آله و سلّم اخذ نمایند باطل است، بدرستی که علی علیه السّلام عالم این امّت بوده و از ما اهل بیت عالمی از دنیا بیرون نمی
.«5» رود مگر آنکه بعد از خود کسی را می گذارد که مثل علم او را بداند یا آنچه خدا خواهد
و به سندهاي معتبر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که: حق تعالی نگذاشته است زمین را بدون عالمی که
مردم به او محتاج باشند و او به مردم محتاج نباشد و حلال و حرام را بداند.
راوي گفت: فداي تو شوم از کجا می داند؟
.«6» فرمود: از میراثی که از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و علی بن ابی طالب علیه السّلام به او رسیده است
ص: 47
و ابن بابویه و صفار و برقی روایت کرده اند از حضرت صادق علیه السّلام که: همیشه خدا را در زمین حجتی بوده که حلال و
حرام را می دانسته است و مردم را بسوي راه خدا دعوت می نموده است، و حجت از زمین منقطع نمی شود مگر چهل روز
پیش از روز قیامت، پس چون حجت از زمین مرتفع شود در توبه بسته می شود و نفع نمی بخشد ایمان آوردن کسی که پیش
.«1» از برطرف شدن حجت ایمان نیاورده باشد، و آن جماعت بدترین خلق خدا خواهند بود و قیامت بر ایشان قائم می گردد
و به سند صحیح از حضرت امام محمد باقر علیه السّلام منقول است که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که:
مثل اهل بیت من در این امّت مانند ستاره هاي آسمان است که هر ستاره که فرو می رود ستاره اي دیگر طلوع
و همچنین هر امامی که از اهل بیت من رحلت می نماید بعد از او دیگري به امامت قیام کند. ؛«2» می کند
و ابن بابویه به سند معتبر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که: حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام در خطبه اي
که در مسجد کوفه خواند فرمود: خداوندا! بدرستی که ناچار است زمین تو را از حجتی از براي تو بر خلق تو که ایشان را
هدایت کند بسوي دین تو و بیاموزد به ایشان علم تو را تا باطل نگردد حجت تو و گمراه نگردند تابعان دوستان تو بعد از
آنکه ایشان را هدایت کند، و آن حجت بعد از این یا امام ظاهري خواهد بود که اطاعت او نمایند یا پنهان خواهد بود که
انتظار ظهور او برند، اگر شخصش از مردم پنهان است در دولت باطل امّا علم و آدابش در دلهاي مؤمنان ثابت است پس به
آن عمل نمایند تا ظاهر شدن او و انس می گیرند به آنچه وحشت می کنند از ایشان تکذیب کنندگان و ابا می کنند از آن
.«3» گمراهان
و در بصائر الدرجات به سند حسن از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که از آن حضرت پرسیدند که: در زمین
دو امام می تواند بود؟ فرمود: نه، مگر آنکه یکی خاموش
ص: 48
.«1» باشد و امام پیش از او دعوي امامت کند و بعد از رفتن او امام شود
مؤلف گوید: احادیث در باب اتصال وصیت از زمان آدم علیه السّلام تا آخر اوصیاء در جلد اول گذشت و اعاده آنها موجب
تکرار است.
فصل دوم در بیان آنکه امام باید معصوم باشد از جمیع گناهان
بدان که اجماع علماي امامیه منعقد است بر آنکه امام معصوم است از
جمیع گناهان صغیره و کبیره از اول عمر تا آخر عمر، خواه عمدا و خواه سهوا، و مخالفت نکرده است در این باب کسی بغیر
از ابن بابویه و استاد او ابن الولید رحمهما اللّه که ایشان تجویز کرده اند که در غیر تبلیغ رسالت و احکام خدا جایز است که
ایشان سهو بفرماید از براي مصلحتی مثل آنکه سهو کند در نماز و سایر عبادات و سایر امور بغیر بیان احکام و تبلیغ رسالت که
در آنها هیچ نوع از سهو را جایز نمی دانند، و سایر فرق اسلام بغیر از اسماعیلیه شرط نمی دانند، و دلایل نقلیّه و عقلیّه بر
مذهب امامیّه بسیار است و بعضی از آنها در جلد اول بیان شد؛
و امّا دلایل عقلیّه که در این باب ایراد کنیم چند دلیل است:
اول آنکه: مقتضی نصب امام آن است که خطا بر رعیت روا است، پس کسی می باید که ایشان را از خطا حفظ نماید، پس
اگر بر او نیز خطا جایز باشد محتاج به امام دیگر خواهد بود، پس یا تسلسل لازم می آید و آن محال است، یا منتهی می شود
به امامی که بر او خطا روا نباشد، پس امام او خواهد بود.
دوم آنکه: حفظ کننده شریعت باشد، زیرا که قرآن ظاهرا متضمن تفصیل احکام شریعت نیست، و همچنین از سنّت و احادیث
نبوي معلوم نمی شود جمیع احکام شرع، و از اجماع امّت نیز معلوم نمی شود زیرا که اجماعی که معصوم در میان ایشان نباشد
چنانچه بر هر یک خطا جایز است بر مجموع نیز جایز است، و از قیاس نیز معلوم نمی شود
ص: 50
زیرا که در اصول بطلان عمل به
آن دلایل ثابت شده است، و بر تقدیر تسلیم حافظ جمیع احکام شرع نمی تواند بود، و نه به برائت اصلیّه زیرا که اگر عمل به
آن بایست کرد فرستادن پیغمبران در کار نبود، پس حافظ شریعت بجز امام نتواند بود، اگر خطا بر او جایز شود اعتماد نمی
نمایند بر گفته او در طاعات و تکالیف الهی، و آن منافی غرض تکلیف است که انقیاد اوامر الهی باشد.
سوم آنکه: اگر از او خطا واقع شود واجب خواهد بود که مردم بر او انکار کنند، و این منافی وجوب اطاعت اوست که خدا
و ایضا او نیز اگر معصوم نباشد تواند بود که امر به معصیت و ،«1» فرموده است أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ
نهی از طاعت کند و بر رعایا واجب خواهد بود که او را اطاعت کنند و وجوب اطاعت در معصیت مستلزم آن است که یک
فعل از یک جهت هم طاعت باشد و هم معصیت و آن محال است.
چهارم آنکه: اگر معصیت از او صادر شود غرض از نصب امام که انقیاد امّت باشد او را و متابعت او کردن در اقوال و افعال بر
.«2» هم می خورد، و این منافی نصب امام است
و استقصاي دلایل عقلیّه مناسب این کتاب نیست و آنچه در اول کتاب و در اینجا مذکور شد براي اثبات این مطلب، بر منصف
کافی است.
و علماي عامه که عصمت را شرط نمی دانند ظهور جور و فسق را نیز مبطل امامت نمی دانند و لهذا به امامت خلفاي بنی امیّه
و بنی عباس با آن ظلمها و فسقها قایل شده اند، و شخصی که از مشاهیر علماي
ایشان است در عقایدش گفته: معزول نمی شود امام از امامت به سبب فسق و جور.
و ملّا سعد الدین در شرحی که بر عقاید نوشته دلیل بر این مدّعا چنین گفته که: از براي آنکه ظاهر شد فسق و منتشر گشت
جور از امامان بعد از خلفاي راشدین و حال آنکه پیشینیان مطیع و منقاد ایشان بودند. و ایضا در شرح مذکور گفته است که:
اهل حل و عقد
ص: 51
از امّت اتفاق نموده اند بر خلافت خلفاي بنی عباس.
و ایضا ملّا سعد الدین در شرح مقاصد گفته است که: منعقد می شود امامت به قهر و غلبه، پس اگر کسی مردم را مغلوب
سازد از راه شوکت منعقد می شود امامتش هر چند فاسق و جاهل باشد؛ و بعد از این گفته که: اگر کسی به قهر و غلبه امام
.«1» شود و دیگري بیاید و او را مقهور و مغلوب سازد، مقهور معزول می گردد و غالب امام می شود
این است کلمات واهیه ایشان و عقل کدام عاقل تجویز می کند که امام و پیشواي خلق از اهل جهنم باشد و حق تعالی فاسق را
و نیز فرموده که: اعتماد به خبر فاسق مکنید إِنْ ،«2» از اهل جهنم شمرده از آنجا که فرموده وَ أَمَّا الَّذِینَ فَسَ قُوا فَمَأْواهُمُ النَّارُ
.«4» و نیز فرموده إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ ،«3» جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا
و هرگاه ثابت شد که عصمت در امام شرط است، پس امامت ابو بکر باطل شد زیرا که به اتفاق او معصوم نبود، پس امامت
امیر المؤمنین علیه السّلام بی واسطه ثابت شد زیرا که به اتفاق امّت امامت بعد از حضرت رسول صلّی اللّه
علیه و آله و سلّم مردد است میان آن حضرت و ابو بکر، و هرگاه یکی باطل شد دیگري ثابت می شود.
و بدان که قایلان به عصمت خلاف کرده اند در آنکه معصوم آیا قادر بر فعل معصیت هست یا نه؟ امّا آنها که قایلند که قادر
نیست، بعضی می گویند که: در بدنش یا در نفسش خصوصیتی هست که مقتضی آن است که محال است اقدام بر معصیت
نماید؛ و بعضی گفته اند که: عصمت قدرت بر طاعت است و عدم قدرت بر معصیت، و اکثر علماي امامیه قایلند به آنکه
قدرت بر معصیت دارد؛ و بعضی از ایشان تفسیر کرده اند عصمت را به آنکه آن امري است که حق تعالی می کند نسبت به
بنده از الطافی که نزدیک گرداننده به طاعت است که به آن حالت اقدام بر معصیت نمی کند، امّا به شرطی که به حدّ الجاء و
اضطرار
ص: 52
و جبر نرسد؛ و بعضی گفته اند ملکه نفسانیّه است که صادر نمی شود از صاحبش با آن معاصی؛ و بعضی گفته اند که عصمت
لطفی است از خدا که نسبت به بنده می کند که به آن لطف بنده را داعی به ترك طاعت و ارتکاب معصیت نمی آید و
اسباب آن لطف چهار چیز است:
اول آنکه: نفسش را یا بدنش را خاصیتی باشد که مقتضی ملکه باشد که مانع از فجور باشد.
دوم آنکه: حاصل می شود او را علم به معایب و بدیهاي معاصی و مناقب و نیکیهاي طاعت.
سوم آنکه: تأکید این علوم به تتابع وحی و الهام از جانب خدا.
چهارم: مؤاخذه کردن او بر مکروه و ترك اولی به حیثیّتی که بداند که هرگاه در غیر واجب کار
را بر او تنگ می گیرد در واجبات و محرّمات با او مسامحه نخواهد کرد.
پس هرگاه این امور در کسی جمع شود او معصوم خواهد بود، و حق آن است که قدرت او بر معصیت برطرف نمی شود و الّا
مستحقّ مدح بر ترك معصیت نخواهد بود و نه به فعل ثواب، و ثواب و عقاب در حقّ او نخواهد بود، پس از تکلیف بیرون
و ایضا عصمت، فضل و کمال نخواهد بود چه بنابراین هر کس ؛«1» خواهد بود، و آن باطل است به اجماع و نصوص متواتره
را جبر کند معصوم خواهد بود، و تحقیقش آن است که آدمی با قوّت عقل و وفور فطنت و قابلیّت و کثرت عبادت و ریاضت
و هدایت ربانی و توفیقات سبحانی به مرتبه اي می رسد که پیوسته مراقب جناب ربّ الارباب می باشد بلکه از مرادات و
بی یسمع و بی یبصر و بی » : می رسد و مصداق «2» * ارادات خود بالکلّیّه خالی می گردد و به مقام وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ
می گردد، پس در این حال ترك طاعت و صدور معصیت بلکه خلاف اولی از او محال باشد مثل کسی که در «3» « یمشی
پیش پادشاهی در
ص: 53
کمال محبت و شفقت و احسان و امتنان باشد و مع ذلک در نهایت سطوت و قدرت سلطان حاضر شود، و غایت شفقت و
محبت او را نسبت به خود مشاهده نماید و خود نیز نهایت محبت به آن پادشاه داشته باشد، البته چنین کسی از سه جهت محال
باشد که خلاف رضاي او هیچ کار کند هر چند سهل باشد:
یکی: از جهت شدت محبت، چه بالضروره محب
هرگاه به حقیقت محبت رسیده باشد خلاف رضاي محبوب از او صادر نشود.
دوم: شرم و حیا؛ چه البته با اینهمه محبت و احسان و شفقت و امتنان در غیبت او مخالفت او را روا نمی دارد چه جاي آنکه در
حضور او مخالفت نماید.
سوم: خوف و بیم؛ چه با این قدر خصوصیت و قدرت و سلطنت هرگاه رعایت رضاي او نکند بالضروره مستحقّ نهایت عقوبت
شود و از غایت عذاب ایمن نباشد، و کدام عقوبت صاحب این مقام را به تغییر محبت و تنزّل از مرتبه قرب و عزت رسد و
کمال ظهور دارد که با اینکه در مثل این حال صدور معصیت محال است امّا نه محال است که جبر لازم آید، چه جبر آن است
که قدرت و اراده بنده را تأثیر نباشد و در این مقام قدرت و اراده چنین کسی هیچ کمتر از دیگري نیست، و چنانچه همه فسّاق
مثلا اقدام بر شرب خمر می توانند نمود معصوم نیز قدرت دارد و می تواند اقدام نماید، پس مطلقا شایبه جبر در اینجا نیست.
و امّا آیاتی که دلالت کند بر وجوب عصمت امام از جمله آنها آن است که حق تعالی خطاب کرد به حضرت ابراهیم علیه
حضرت ابراهیم علیه السّلام گفت وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی ،« گرداننده ام تو را از براي مردم امام » : السّلام که إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً یعنی
یعنی: «1» حق تعالی در جواب فرمود که لا یَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِینَ ،« سؤال می کنم که بعضی از ذرّیّه مرا نیز امام گردانی » : یعنی
.« نمی رسد عهد من که امامت باشد به ستمکاران و هر فاسقی ظالم است و ستمکار بر نفس خود »
و امّا احادیث پس اکثر آنها
در مجلد اول در باب عصمت انبیاء مذکور شد.
ص: 54
و ابن بابویه در کتاب خصال در تفسیر این آیه گفته است که: یعنی از براي امامت صلاحیّت ندارد کسی که بت پرستیده باشد
.«1» یا یک چشم بهم زدن شرك به خدا آورده باشد هر چند آخر مسلمان شود؛ و ظلم: گذاشتن چیزي است در غیر موضعش
و همچنین امامت را شایسته ،«2» و اعظم ظلم شریک از براي خدا قرار دادن است، حق تعالی می فرماید إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ
نیست کسی که مرتکب حرامی شود خواه صغیره و خواه کبیره هر چند بعد از آن توبه کند، و اقامت حد نمی تواند کرد کسی
که بر او حدّي لازم شده باشد، پس امام البته می باید معصوم باشد و عصمت او را نمی توان دانست مگر به نصّ خدا بر او بر
زبان پیغمبرش، زیرا که عصمت در ظاهر خلقت ظاهر نمی شود که دیده شود مانند سیاهی و سفیدي و اشباه اینها بلکه امر
پنهانی است که معلوم نمی شود مگر به اعلام خداوندي که داناي غیبها است.
و امّا اخبار پس اکثر آنها در مجلد اول گذشته.
و ابن بابویه در عیون اخبار الرضا به سند معتبر از امام رضا علیه السّلام روایت کرده است که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و
آله و سلّم فرمود که: هر که خواهد نظر کند به درخت یاقوت سرخی که حق تعالی به دست قدرت خود کاشته است و چنگ
در آن زند، پس اعتقاد کند امامت علی علیه السّلام و امامان از فرزندان او را، بدرستی که ایشان اختیار کرده و برگزیده
خدایند از میان خلایق و معصومند از
.«3» هر گناهی و خطائی
و در اکثر کتبش به سند حسن از ابن ابی عمیر روایت کرده است که گفت: در مدت مصاحبتم با هشام بن الحکم از او استفاده
نکردم سخنی که بهتر باشد از این سخن:
روزي از او پرسیدم که امام آیا معصوم است؟
گفت: بلی.
گفتم: به چه دلیل توان دانست که او معصوم است؟
ص: 55
گفت: جمیع گناهان چهار وجه می دارد که پنجم ندارد: حرص و حسد و غضب و شهوت، و هیچ یک از اینها در او نمی
باشد؛ و جایز نیست که حریص شود بر دنیا زیرا که همه دنیا در زیر نگین اوست و او خزینه دار مسلمانان است پس او حرص
در چه چیز می دارد؟؛ و جایز نیست که حسود باشد زیرا که آدمی حسد بر کسی می برد که بالاتر از او باشد و کسی بالاتر از
او نمی باشد، و چگونه حسد برد بر کسی که پست تر از او باشد؟؛
و جایز نیست که غضب کند از براي چیزي از امور دنیا مگر آنکه غضب او از براي خدا باشد زیرا که خدا واجب کرده است
بر او اقامت حدود را و آنکه ملامت ملامت کننده او را مانع اجراي احکام الهی نگردد و در دین خدا رحم کردن مانع جاري
کردن حد نگردد؛ و جایز نیست که متابعت شهوت و لذتهاي دنیا بکند و اختیار کند دنیا را بر آخرت زیرا که خدا آخرت را
محبوب او گردانیده است چنانچه دنیا را محبوب ما گردانیده است پس او نظر بسوي آخرت می کند چنانچه ما نظر بسوي دنیا
می کنیم، آیا دیده اي کسی را که روي خوبی را ترك کند براي روي زشتی
و طعام لذیذي را براي طعام تلخی و جامه نرمی را ترك کند براي جامه درشتی و نعمت دائم باقی را ترك کند براي نعمت
؟«1» زایل فانی
و ایضا در معانی الاخبار از حضرت امام زین العابدین علیه السّلام روایت کرده است که فرمود: امام ما نمی باشد مگر معصوم،
و عصمت در ظاهر خلقت نمی باشد که توان شناخت، پس نمی باشد امام مگر آنکه خدا و رسول نص بر امامت او کرده
باشند.
پرسیدند که: اي فرزند رسول خدا! پس چه معنی دارد معصوم؟
فرمود: معصوم آن است که معتصم باشد و چنگ بزند در حبل متین خدا، و حبل خدا قرآن است، و امام و قرآن از یکدیگر
جدا نمی شوند تا روز قیامت، و امام هدایت می کند مردم را بسوي قرآن و قرآن هدایت می کند مردم را بسوي امام، این
بدرستی که این قرآن » : یعنی «2» است معنی قول حق تعالی إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِي لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
ص: 56
هدایت می کند مردم را بسوي ملت و طریقتی که آن درست ترین ملتها و طریقتها است که طریق متابعت و ولایت ائمه حق
.«1» « بوده باشد
مترجم گوید که: تفسیر عصمت به اعتصام به حبل اللّه کردن یا به اعتبار این است که عاصم است خدا او را از گناهان به سبب
اینکه او به قرآن معتصم است، یا مراد از معصوم آن است که خدا او را معتصم به قرآن گردانیده که عمل نماید به جمیع قرآن
و معانی جمیع قرآن را بداند.
و ایضا روایت کرده است که: هشام بن الحکم از حضرت صادق علیه السّلام پرسید از معنی معصوم، حضرت فرمود که:
معصوم آن است که
خود را نگاه دارد به توفیق خدا از جمیع محرّمات خدا چنانچه حق تعالی می فرماید وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلی صِ راطٍ
هر که چنگ زند به دین خدا یا در جمیع امور به خدا، پس البته هدایت یافته » : که معنی ظاهر لفظش آن است که «2» مُسْتَقِیمٍ
هر که خود را نگاه دارد از گناهان به توفیق خدا » : و بنا بر تأویلی که آن حضرت فرمودند که ،« شده است بسوي راه راست
.«3» « پس البته هدایت یافته شده است به راه راست
و کراجکی در کنز الفوائد روایت کرده است از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که: خبر داد مرا جبرئیل که کاتبان
اعمال امیر المؤمنین علیه السّلام گفتند که: از روزي که با آن حضرت مصاحب شده ایم تا حال گناهی بر آن حضرت ننوشته
.«4» ایم
و از طریق اهل بیت روایت کرده است از عمار بن یاسر که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که:
دو ملک که کاتبان اعمال حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام اند فخر می کنند بر سایر کاتبان به آنکه با آن حضرتند، زیرا که
.«5» هرگز عملی را بالا نبردند که موجب غضب خدا باشد
ص: 57
و در عقاید امامیّه که حضرت صادق علیه السّلام براي اعمش بیان کرده مذکور است که:
.«1» پیغمبران و اوصیاء ایشان معصومند از گناهان و مطهرند از صفات ذمیمه
و در عقاید اهل بیت علیهم السّلام که حضرت امام رضا علیه السّلام براي مأمون نوشته مذکور است که:
حق تعالی واجب نمی گرداند بر خلق اطاعت کسی را که داند که او کافر خواهد شد به او و عبادت او
.«2» و اطاعت شیطان خواهد کرد
و در علل الشرایع به سند معتبر از سلیم بن قیس هلالی روایت کرده است که حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود که:
واجب بودن اطاعت نمی باشد مگر از براي خدا و رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و اولی الامر، و امر به اطاعت اولی
.«3» الامر از براي آن کرده اند که ایشان معصومند از گناهان و پاکیزه اند از بدیها و امر نمی کنند مردم را به معصیت خدا
و شیخ طوسی در مجالس و ابن مغازلی شافعی از طریق عامه روایت کرده اند از عبد اللّه بن مسعود که حضرت رسول صلّی
اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که: منم دعا کرده پدرم ابراهیم علیه السّلام.
گفتم: یا رسول اللّه! چگونه تو دعا کرده اوئی؟
پس ابراهیم علیه السّلام از بس که ،«4» فرمود که: حق تعالی وحی کرد بسوي ابراهیم علیه السّلام که إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً
شاد شد از وعده امامت خواست که از فرزندان او بدر نرود گفت: و از ذرّیّه من مثل من امام قرار ده، پس خدا وحی کرد
بسوي او که: اي ابراهیم! من با تو عهدي نمی کنم که به آن وفا ننمایم، ابراهیم علیه السّلام گفت: پروردگارا! کدام است آن
عهدي که وفا به آن نمی نمائی از براي من؟ فرمود که: با تو عهد نمی کنم که ظالمی از ذرّیّه تو را امام بگردانم، گفت:
پروردگارا! کدام است آن ظالمی که عهد امامت به او نمی رسد؟
فرمود که: کسی است که سجده کند بتی را او را هرگز امام نمی گردانم و نمی تواند بود که او امام باشد، پس ابراهیم علیه
السّلام گفت وَ اجْنُبْنِی
وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ. رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیراً
ص: 58
و اجتناب فرما مرا و فرزندان مرا از آنکه بپرستیم بتها را، پروردگارا! این بتها گمراه کردند بسیاري از » : یعنی «1» مِنَ النَّاسِ
پس حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که: پس منتهی شد دعوت امامت بسوي من و بسوي برادرم ،« مردم را
.«2» علی که هیچ یک از ما هرگز سجده نکردیم بتی را پس مرا پیغمبر گردانید و علی را وصیّ من
و ابن بابویه از ابن عباس روایت کرده است که: شنیدم از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که فرمود:
.«3» من و علی و حسن و حسین علیهم السّلام و نه نفر از فرزندان حسین علیه السّلام مطهرند از عیبها و معصومند از گناهان
و عیاشی و دیگران روایت کرده اند از صفوان جمّال که گفت: ما در مکه بودیم سخن از تأویل این آیه جاري شد وَ إِذِ ابْتَلی
حضرت صادق علیه السّلام فرمود که: پس تمام کرد امامت را به محمد صلّی اللّه علیه و آله و «4» إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ
پس ،«5» سلّم و علی و امامان از فرزندان علی علیهم السّلام در آنجا که فرموده است ذُرِّیَّهً بَعْضُ ها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ
گفت: «6» گفت إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِینَ
پروردگارا! در میان فرزندان من ظالم خواهد بود؟ وحی آمد که: بلی ابو بکر و عمر و عثمان و هر که متابعت ایشان کند،
ابراهیم علیه السّلام گفت: پروردگارا! پس تعجیل کن از براي محمد و علی آنچه وعده داده اي مرا در
حقّ ایشان و تعجیل کن یاري و نصرت ایشان را.
و اشاره به این است آنچه خدا فرموده وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّهِ إِبْراهِیمَ إِلَّا مَنْ سَ فِهَ نَفْسَهُ وَ لَقَدِ اصْ طَفَیْناهُ فِی الدُّنْیا وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَهِ
که مفاد لفظش آن است «7» لَمِنَ الصَّالِحِینَ
ص: 59
کیست که نخواهد ملت ابراهیم را مگر کسی که نفس خود را سفیه و بی خرد گرداند، و بتحقیق که برگزیده ایم او را در » : که
.« دنیا و بدرستی که او در آخرت از جمله شایستگان است
حضرت فرمود که: مراد از ملت، امامت است، پس چون ساکن گردانید ذرّیّه خود را در مکه گفت رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی
و در ،«1» بِوادٍ غَیْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقِیمُوا الصَّلاهَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَهً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ
ظاهر آیه اولی این ،«2» جاي دیگر فرمود رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ
اي پروردگار ما! بدرستی که من ساکن گردانیدم بعضی از اولاد خود را در وادیی که در آن زراعت نمی شود نزد » : است که
خانه صاحب حرمت تو، اي پروردگار ما! از براي آنکه نماز را برپا دارند، پس بگردان دلهایی از مردم را که مایل گردند
و ظاهر آیه ثانیه آن است که: ،« بسوي ایشان و روزي کن ایشان را از میوه ها
پروردگارا! بگردان این را شهر صاحب ایمنی و روزي نما اهلش را از میوه ها هر که ایمان آورد از ایشان به خدا و روز »
.« قیامت
حضرت فرمود که: بر این تخصیص کرد به مؤمنان از ترس آنکه مبادا مانند سؤال امامت در معرض
پس خدا فرمود وَ مَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِیلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلی عَذابِ ،« نمی رسد عهد من به ستمکاران » : قبول درنیاید چنانچه فرمود که
هر که کافر باشد او را برخوردار می گردانم اندکی که مدت زندگانی دنیا » : که ظاهرش آن است که «3» النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ
چون این را فرمود ،« باشد، پس مضطر می گردانم او را بسوي عذاب جهنم و بد محلّ بازگشتی است جهنم از براي ایشان
ابراهیم علیه السّلام پرسید که: کیستند آنها که ایشان را برخوردار می گردانی از نعمتهاي دنیا و بازگشت ایشان بسوي جهنم
است؟ وحی به او
ص: 60
.«1» رسید که: ابو بکر و عمر و عثمان و تابعان ایشانند
و کلینی و شیخ مفید و دیگران از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده اند که: حق تعالی حضرت ابراهیم علیه السّلام را
وصف کرد به بندگی پیش از پیغمبري، و او را پیغمبر گردانید پیش از آنکه او را رسول گرداند، و رسول گردانید او را پیش
از آنکه خلیل خود گرداند، و خلیل گردانید او را پیش از آنکه امام گرداند، پس این پنج صفت عظیم بزرگوار از براي او
جمع شد و حق تعالی فرمود إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً از بس که عظیم نمود در دیده ابراهیم علیه السّلام خواست که این
بزرگواري از فرزندان او بدر نرود گفت قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی حق تعالی در جواب فرمود قالَ لا یَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِینَ حضرت
.«2» فرمود: یعنی سفیه پیشواي پرهیزکار نمی تواند بود
و ایضا روایت کرده اند از ائمه علیهم السّلام که: انبیاء و رسولان بر چهار طبقه اند، پس پیغمبري باشد که بر خود پیغمبر است
و به دیگري تعدّي
نمی کند و در خواب می بیند و صداي ملک را می شنود، و در بیداري ملک را نمی بیند و بر احدي مبعوث نشده و بر او
دیگري امام است، مثل حضرت لوط علیه السّلام که حضرت ابراهیم علیه السّلام بر او امام بود؛ و پیغمبري باشد که در خواب
می بیند و صدا می شنود و ملک را می بیند و بر جماعتی فرستاده شده خواه کم و خواه زیاد باشند چنانچه حق تعالی در باب
فرستادیم او را بسوي صد هزار بلکه » : یعنی «3» حضرت یونس علیه السّلام فرموده است وَ أَرْسَلْناهُ إِلی مِائَهِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ
حضرت فرمود که: سی هزار کس زیاده بر صد هزار کس بوده اند، و بر او امام بود؛ و پیغمبري هست که در خواب می « زیاده
بیند و صداي ملک را می شنود و خود امام است بر دیگران، و در اول حضرت ابراهیم علیه السّلام پیغمبر بود و امام نبود تا
آنکه حق تعالی به او فرمود إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً و چون از براي ذرّیّه خود استدعا کرد حق تعالی فرمود لا یَنالُ عَهْدِي
الظَّالِمِینَ حضرت فرمود: یعنی کسی که بت یا صورتی و مثالی را
ص: 61
.«1» بپرستد
اشاره است به طهارت اهل بیت علیهم السّلام از رجس که « طه » : و ثعلبی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که
«3» .«2» شک و گناه است چنانچه در آیه تطهیر فرموده است که إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ
و محمد بن عباس بن ماهیار در تفسیرش از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که:
حق تعالی ما را به خود نمی گذارد، و اگر ما را به خود بگذارد ما نیز
دعا بکنید و » : یعنی «4» مثل سایر مردم خواهیم بود در گناه و خطا و لیکن خدا در حقّ ما فرموده است ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ
.«5» « بخوانید مرا، مستجاب می کنم دعاي شما را
فایده- دانستی که علماي امامیه رضوان اللّه علیهم اتفاق کرده اند بر عصمت ایشان از جمیع گناهان، و در بسیاري از دعاها و
ادعیه صحیفه کامله اعتراف به گناه از ائمه علیهم السّلام واقع شده، و در بعضی از احادیث نیز امري چند که موهم صدور
معصیت باشد وارد شده و آنها را به چند وجه تأویل می توان کرد:
اول آنکه: ترك مستحب و فعل مکروه را گاه هست که گناه و معصیت می نامند بلکه ارتکاب بعضی از مباحات نظر به
جلالت و رفعت شأن آنها تعبیر از آن به گناه می کنند به اعتبار پستی این مرتبه نسبت به سایر احوال ایشان، چنانچه صاحب
کشف الغمه گفته است که: اکثر اوقات ایشان به یاد خدا و مراقبت الهی مصروف است و خاطر ایشان به ملأ اعلی متعلّق است،
پس گاهی که از آن مرتبه نزول کنند و مشغول شوند به خوردن و آشامیدن و جماع کردن و سایر مباحات اینها را گناه می
نامند و استغفار از آن می کنند، نمی بینی که اگر غلامان بعضی از ارباب دنیا در حضور آقاي خود متوجه این امور گردند
ص: 62
.«1» محلّ ملامت است و از آن عذر خواهند طلبید
دوم آنکه: هرگاه مرتکب بعضی امور گردند از معاشرت خلق و تکمیل و هدایت ایشان که از جانب حق تعالی مأمور به آنها
شده اند پس عود کنند به مقام قرب و وصال و مناجات حضرت ذو الجلال، چون این
مرتبه عظیمتر از آن مرتبه است خود را مق ّ ص ر می یابند و استغفار و تضرع می نمایند هر چند آن حالت نیز به امر پروردگار
باشد، همچنانکه بلا تشبیه اگر یکی از پادشاهان بعضی از مقرّبان را که پیوسته در مجلس حضور بوده باشد به خدمتی از
خدمات مأمور گرداند و به سبب آن از مجلس حضور مهجور گردد بعد از وصول به مقام وصال، خود را به جرم و تقصیر
نسبت می دهد به اعتبار حرمان از مجلس انس و محلّ قرب.
سوم آنکه: چون علوم و فضایل و عصمت ایشان از لطف و فضل جناب اقدس الهی است، و اگر این نبود ممکن بود که انواع
معاصی از ایشان صدور یابد، پس چون نظر به این حالت خود می نمایند اقرار به فضل پروردگار و عجز و نقص خود به این
عبارات می فرمایند، و حاصلش بر آن می گردد که اگر عصمت تو نبود گناه خواهم کرد و اگر توفیق تو نبود خطاي بسیار از
من صادر می شد.
چهارم آنکه: چون مراتب معرفت غیر متناهی است و انبیاء و اوصیاء و اولیاء پیوسته در ترقّی اند در حصول کمالات و صعود بر
معارج ترقّیات، در هر ساعتی از ساعات بلکه در هر آنی از آنات در درجه اي از مدارج عرفان و در مرتبه اي از مراتب ایقان
برمی آیند که مرتبه سابقه را نسبت به این مرتبه قاصر می شمارند، و عباداتی که با آن حالت واقع شده خود را در آن عبادات
مق ّ ص ر می دانند و از آنها استغفار می نمایند، و شاید اشاره به این معنی باشد اینکه حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم
می فرمود که: من در هر روز هفتاد
.«2» مرتبه استغفار می کنم
ص: 63
پنجم آنکه: چون ایشان معرفت معبود را در مرتبه کمال دارند و نعمتهاي الهی را نسبت به خود تمام می یابند، چندان که سعی
در طاعات و عبادات می نمایند لایق آن جناب نمی دانند و طاعات خود را از این جهت معصیت می شمارند و از آنها استغفار
می نمایند.
و بغیر وجه اول که اکثر علما گفته اند سایر وجوه به خاطر این قاصر رسیده و کسی که از باده محبت قطره اي به کامش رسیده
.«1» کمال این وجوه را تصدیق می نماید، وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ
و ابن بابویه رحمه اللّه در رساله عقاید گفته است که: اعتقاد ما در انبیاء و رسل و ائمه علیهم السّلام آن است که ایشان معصوم
و مطهرند از هر دنس و گناه و عیبی و آنکه گناه صغیره و کبیره از ایشان صادر نمی شود و معصیت خدا نمی کنند در آنچه
خدا امر کرده است ایشان را به آن، و می کنند آنچه به آن مأمور شده اند، و کسی که نفی عصمت از ایشان نماید در حالی از
احوال ایشان پس نشناخته است ایشان را، و اعتقاد ما در ایشان آن است که ایشان موصوفند به کمال و تمامیّت علم از اوایل
.«2» امور ایشان تا اواخر احوال ایشان و در هیچ حالی از احوال موصوف به نقص و عصیان و جهل نیستند
فصل سوم در بیان آنکه امامت به نصّ خدا و رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم می باشد
نه به بیعت و اختیار مردم، و آنکه واجب است بر هر امام که نص کند بر امام بعد از خود و بعضی از دلایل این مطلب در فصل
اول مذکور شد بدان که اجماع علماي امامیّه منعقد است
بر آنکه امام می باید که از جانب خدا و رسول منصوص باشد؛ و عباسیّه می گویند که: یا به نص می باید یا میراث؛ و زیدیّه
می گویند: یا به نص است یا به دعوت بسوي خود؛ و کافه اهل سنت می گویند: یا به نص است یا به اختیار و بیعت اهل حل و
عقد. و دلالت عقلیه بر حقّیّت مذهب امامیّه بسیار است:
دلیل اول آنکه: معلوم شد که امام می باید معصوم باشد، و عصمت امري است مخفی که بغیر از خدا کسی نمی داند، پس می
باید که نص از جانب خدا باشد زیرا که او عالم است به عصمت.
دلیل دوم آن است که: به حکم تتبّع عادات بنی آدم و ملاحظه آثار طبایع خلق عالم عقلا را معلوم می شود که هرگاه ایشان را
حاکمی زاجر و سلطانی قاهر نباشد که ایشان را از ظلم و غضب و اتّباع شهوات و ارتکاب منهیّات بازدارد اکثر آدمیان را داعیه
غلبه بر بنی نوع خود به وجه ظلم و تعدّي و دست درازي و غارت اموال و قتل نفوس بغیر حق خواهد شد، و این سبب انواع
فساد و هرج و مرج انتظام عالم و خلل در سلسله بنی آدم می شود؛ و یقین است که حق تعالی به این خصال راضی نیست
چنانکه می فرماید وَ اللَّهُ لا یُحِبُ
ص: 65
پس بر حق تعالی واجب است که دفع فساد نماید، و این به حکم عادت نمی شود الّا به آنکه در هر زمانی حکومت «1» الْفَسادَ
و ریاست بنی آدم به شخصی مفوّض شود که از جاده صلاح و طریق فلاح اصلا پا بیرون ننهد و به مقتضاي شریعت ضبط
مصالح
معاش و معاد کافّه عباد نماید، و چنین شخصی امام است، پس اگر حق تعالی در هر زمانی تعیین امام نکند هرآینه به فساد
راضی خواهد بود، و فساد قبیح است و رضا به قبیح بر حق تعالی محال است.
دلیل سوم آن است که: به عقل و نقل به ثبوت پیوسته که شفقت و رأفت حق تعالی درباره عباد و هدایت ایشان به راه سداد و
و دلیل «2» * ارشاد به صلاح معاش و معاد بی غایت است چنانچه در چند موضع در قرآن فرموده است وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ
کمال رأفت و نهایت شفقت حضرت عزت با کافّه بندگان خود آنکه در اصلاح جزئیات اعمال و افعال، اهمال جایز نداشته،
چنانچه قاعده نوره کشیدن و شارب گرفتن و کیفیت داخل شدن بیت الخلا و بیرون آمدن و استنجا به آب و سنگ کردن و
آداب جماع نمودن و امثال آن از امور جزئیّه را بالتمام و الکمال بر زبان رسول ذو الرأفه و الافضال به تفصیل اعلام بندگان
خود کرده چنانچه بر کافّه انام ظاهر و باهر گشته، و یقین است که تعیین خلیفه براي رسول که بعد از او ضبط شریعت و نسق
قواعد دین و ملت نماید و از شرّ و فساد مخالفان و امثال آن مردم را محافظت نماید به چندین مرتبه اهمّ است از جزئیات
مذکوره، و چون حضرت باري در آن امور جزئیّه مساهله را جایز ندانسته چگونه در مثل این امر خطیر که اعظم ارکان دین
است اهمال فرماید؟ پس یقین است که تعیین خلیفه که حاکم بر جمیع عباد باشد فرموده، و به حضرت رسول اللّه صلّی اللّه
علیه و آله و سلّم به تعیین امام وحی فرستاده، و اجماع مسلمانان منعقد است بر اینکه بر غیر حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام
نص نشده، پس باید که آن حضرت به نص تعیین شده باشد.
ص: 66
دلیل چهارم آن است که: به اعتراف اهل سنّت عادت جناب اقدس الهی نسبت به همه انبیاء از آدم تا خاتم این بوده که تا
خلیفه براي ایشان تعیین ننموده از دنیا رحلت نفرموده، و سنّت حضرت رسالت پناهی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در همه
غزوات و سفرهاي جزئی که آن حضرت را از مدینه مشرّفه سانح می شد بلکه مادام که در مقام شریف خود نیز مقیم می بود و
در هر قریه از قراي اسلام که جمع قلیلی در آنجا ساکن بودند یا سریّه و لشکري به جائی مقرر می نمود تعیین رئیس و خلیفه
را مهمل و به اختیار رعیت نمی گذاشت تا خود به امر حق تعالی امیر و حاکم تعیین نمی فرمود، پس در مثل این سفر بی انجام
چون تمام اهل اسلام را در همه شرایع و احکام الی یوم القیام معطّل و به اختیار جمعی مهمل می گذاشت؟
دلیل پنجم آن است که: منصب امامت نظیر نبوت است زیرا که هر دو ریاستی عام است بر همه مکلّفین در جمیع امور دین و
دنیا، و مردم را شناختن چنین شخصی که قابل چنین منصب بزرگ باشد میسّر نیست و با این همه رأیهاي مختلف باطل بر
تقدیري که اتفاق بر امري توانند نمود به قدر فهم و همّت و اغراض باطله ایشان خواهد بود نه موافق مصلحت کلی و حکمت
الهی و حال آنکه
بالضروره آراء متفرقه هر یک اختیار کسی کند که براي خود اصلح داند.
بلی، اتفاق بر این قسم امور به غلبه و قهر تواند شد، و این سلطنت سلاطین و ملوك جبابره است نه امامت ملت و امارت
شریعت؛ ایضا هرگاه رعیت موافق مصلحت الهی اختیار امام توانند کرد اختیار نبی نیز می توانند نمود، و آن به اتفاق باطل
است، و طرفه این است که اگر پادشاهی حاکم شهري را عزل کند و به عوض او کسی را نصب ننماید یا رئیس دهی از دهی
بیرون رود و به جاي خود کسی تعیین نکند که مباشر رتق و فتق امور رعیت شود بلکه به اختیار خودشان گذارد، هرآینه آن
جماعت که قائل به وجوب نصب امام بر خدا و بر رسول نیستند آن پادشاه رئیس را نهایت مذمّت و توبیخ کنند و این امر قبیح
را که از رئیس قریه مستحسن نشمارند و از خدا و رسول حسن دانند و گویند: پیغمبر خود را از دنیا برد و تعیین خلیفه نکرد
بلکه نصب امام را به اختیار رعیت گذاشت.
دلیل ششم آن است که: بر تقدیري که امّت از همه غرضها و هواي نفس خود منزّه شوند
ص: 67
و با اهتمام تمام متوجه اختیار امام گردند، چون همه جایز الخطایند تواند بود که اختیارشان خطا باشد و ترك مستحقّ امامت و
اختیار نامستحق کرده باشند چنانکه در اختیار ملوك و سلاطین و سایر مردم واقع می شود که مدتی کسی را براي امري امین و
معتمد و قابل می دانند و بعد از آن خلاف آن ظاهر می شود، و در حدیث حضرت صاحب الامر علیه السّلام این
دلیل به تفصیل مذکور خواهد شد.
دلیل هفتم: بر تقدیري که اختیار امّت تعلق به صواب هم گیرد بسی ظاهر است که عالم السرّ و الخفیات بندگان خود را بهتر
می شناسد و می داند که هر کس براي چه کار مناسب است و این کار بر او البته آسانتر است، پس با وجود این خود ترك
کردن و تفویض به دیگران نمودن که اگر دانند و توانند، در کمال اشکال خواهد بود و ترجیح مرجوح است و صدورش از
قادر حکیم، قبیح و محال نیز هست.
دلیل هشتم آنکه: اگر امامت به اختیار امّت باشد دو احتمال دارد: (اول) آنکه اختیار ایشان خطا باشد، و چون حضرت عزت
البته پیش از اختیار می دانست که ایشان خطا خواهند کرد پس با وجود علم و قدرت و حکمت و شفقت تفویض تمشیت دین
و تربیت مسلمین به جمعی که البته خطا کنند و اختیار حاکم ظالم نمایند در غایت قباحت است، و از حکیم علیم صدورش
محال؛ و اگر علم الهی تعلق گرفته که ایشان قابل امامت را اختیار خواهند کرد، شناختن چنین کسی و شناسانیدن او به رعیت و
و دفع نزاعهاي منازعان و دفع حسدهاي حاسدان نمودن، کاري است در نهایت اشکال و «1» ایشان را ملجأ به طاعت او کردن
بر جناب مقدس الهی در نهایت سهل است، پس چنین کاري به این دشواري را به دیگران گذاشتن و جمعی از ضعفا را بر
چنین امري به این عظمت گماشتن در نهایت قباحت است و بر حکیم متعال با آنکه خود فرموده است یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا
خدا آسانی شما » : یعنی «2» یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ
،« را می خواهد و دشواري شما را نمی خواهد
ص: 68
« خدا قرار نداده است بر شما در دین هیچ تنگی و دشواري را » : یعنی «1» و باز فرموده است ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ
و کدام دشواري از این عظیمتر می باشد؛ و این دلیل فی الحقیقه مرکب است از دلیل سابق.
امروز تمام کردم » : یعنی «2» و امّا آیات: آیه اول آنکه حق تعالی می فرماید الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی
و به اتفاق بعد از نبوت دین را به هیچ چیز آن قدر حاجت و « از براي شما دین شما را و تمام کردم بر شما نعمت خود را
مسلمان را به هیچ نعمت آن قدر ضرورت نیست که به وجود امام به حیثیتی که اگر امام نباشد در اندك وقتی از دین اثري و
از مسلمین خبري باقی نماند، پس با وجود این همه احتیاج دین و مسلمین هر دو بی امام ناتمام و بی نظام است؛ پس اگر حق
تعالی تعیین امام ننموده و اقلا امّت را به آن امر نفرموده و پیغمبر خود را از دنیا برده باشد لازم آید که دین و نعمت هر دو
ناتمام باشند، و هر که تجویز این کند تکذیب قرآن و رسول خداوند رحمان نموده خواهد بود، و مکذّب آنها کافر است.
قطع نظر از احادیث متواتره که از طریق عامه و خاصه وارد شده است که این آیه کریمه بعد از نصّ بر حضرت امیر المؤمنین
و ان شاء اللّه در محلّش ایراد خواهم نمود. «3» علیه السّلام نازل شد
آیه دوم آن است که حق تعالی در بسیاري از آیات قرآنی فرموده است که:
و فرموده وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ ،«4» ما همه چیز را در قرآن بیان کرده ایم مثل قول حق تعالی ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ ءٍ
و فرموده است وَ لا رَطْبٍ وَ لا ،«5» تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ ءٍ
ص: 69
و امثال اینها از آیات، که حاصل همه آن است که: هیچ چیز نیست که حکم آن را در کتاب بیان «1» یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ
نکرده باشیم؛ پس هرگاه همه چیز را در کتاب بیان فرموده باشد حکم امامت و تعیین امام را که اهمّ اشیاء و اعظم احکام است
البته بیان فرموده و ترك ننموده و به اختیار دیگران نگذاشته خواهد بود، و هر کس خلاف این گوید تکذیب قرآن کرده و
کافر خواهد بود.
سوم از آیات آن است که در بسیار جائی از قرآن فرموده است که: همه امور در دست خداست و دیگري را اختیاري نیست،
«2» مثل قول حق تعالی در وقتی که منافقان می گفتند که: آیا ما را در امر اختیاري هست؟ حق تعالی فرمود قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّهِ
یعنی:
و در جاي دیگر فرموده است لَیْسَ لَکَ مِنَ ،« بگو- اي محمد- به ایشان که: تمام کار با خداست و شما را هیچ اختیاري نیست »
پس هرگاه اختیار هیچ کار با آن حضرت نباشد و امامت از آن جمله است ،« اختیار هیچ چیز با تو نیست » : یعنی «3» الْأَمْرِ شَیْ ءٌ
پس دیگران سزاوارترند به آنکه بی اختیار باشند.
و اخبار از طریق اهل بیت علیهم السّلام وارد شده است که این آیه در باب امامت نازل شده است چنانکه عیاشی از جابر
جعفی روایت کرده است که گفت: در خدمت
حضرت امام محمد باقر علیه السّلام این آیه را خواندند که لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْ ءٌ حضرت فرمود که: بخدا سوگند که براي
حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بود اختیار چیزي و چیزي و چیزي، و مراد از آیه آن نیست که تو فهمیده اي و لیکن
تو را خبر می دهم به سبب نزول آیه، بدرستی که حق تعالی چون امر کرد پیغمبرش را که اظهار کند ولایت و امامت علی علیه
السّلام را، حضرت متفکر گردید در باب عداوت قومش نسبت به امیر المؤمنین علیه السّلام چون ایشان را می شناخت و می
دانست که چون حق تعالی آن حضرت را تفضیل داد بر سایر صحابه در جمیع خصلتهاي او زیرا که او اول کسی بود که ایمان
آورد به خدا و رسول، و پیش از همه نصرت و یاري خدا و رسول
ص: 70
کرد، و دشمنان خدا و رسول را بیش از همه کشت و دشمنی با مخالفان خدا و رسول زیاده از همه کس کرد، و علمش از
همه بیشتر بود و مناقبش آن قدر بود که احصا نمی توان کرد؛ پس حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چون فکر کرد
در عداوت قومش نسبت به امیر المؤمنین علیه السّلام به سبب این خصلتها و حسدي که بر او می بردند ترسید که ایشان اطاعت
او نکنند در این باب، پس خدا او را خبر داد که او را در امر امامت و خلافت اختیاري نیست و اختیار با خداست و خدا علی
علیه السّلام را وصیّ او گردانیده است و بعد از آن حضرت او را صاحب
.«1» اختیار امور امّت ساخته، مراد از این آیه این است
و باز به سند دیگر از جابر روایت کرده است که از حضرت باقر علیه السّلام سؤال کرد از تفسیر این آیه، حضرت فرمود که:
اي جابر! حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حریص بود بر آنکه خلافت بعد از او بر علی علیه السّلام قرار گیرد، و علم
الهی چنان بود که مردم را از براي امتحان به حال خود بگذارد و جبر بر امري نفرماید و می دانست که ایشان غصب خلافت از
آن حضرت خواهند کرد.
جابر گفت: پس مراد از این آیه چیست؟
حضرت فرمود: مراد آن است که: یا محمد! تو را هیچ اختیاري نیست در باب خلافت و امامت علی علیه السّلام و غصب
کنندگان خلافت او، من در قرآن فرستاده ام بر تو: الم. أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ. وَ لَقَدْ فَتَنَّا
آیا گمان می کنند مردم که ایشان را خواهند گذاشت » : یعنی «2» الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَ دَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ
به محض آنکه گفتند ایمان آوردیم و ایشان را امتحان نخواهند کرد؟
و بتحقیق که ما امتحان کردیم امّتها را که پیش از ایشان بودند پس البته خدا ایشان را امتحان می کند تا معلوم شود که کی
.«3» « راستگو است در دعوي ایمان و کی دروغ گوید و منافق است
ص: 71
آیه دیگر آن است که خدا می فرماید وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ. أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ
نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ
و خلاصه مضمونش آن است که کفّار قریش گفتند که: چرا این «1» بَعْضُ هُمْ بَعْضاً سُخْرِیا وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ
قرآن نازل نشد بر مردي از دو قریه- که مکه و طایف است- که عظیم باشد از جهت جاه و مال مانند ولید بن مغیره و عروه بن
مسعود ثقفی؟ زیرا که رسالت منصب عظیم است و لایق نیست مگر به مرد عظیمی، و ندانسته اند که این رتبه اي است روحانی
و استدعاي عظمت نفس می کند که متحلّی باشد به فضایل قدسیّه نه حیازت زخارف دنیویّه؛ پس حق تعالی فرمود که: آیا
ایشان می خواهند که قسمت کنند رحمت پروردگار تو را- که پیغمبري باشد- و به هر کس که خواهند می دهند؟ ما قسمت
کردیم میان ایشان معیشت ایشان را در زندگانی دنیا و بلند کردیم بعضی از ایشان را بر بالاي بعضی درجه هاي بسیار، و
تفاوت قرار دادیم در روزي ایشان براي آنکه بعضی از ایشان بعضی را به کار دارند در حوایج خود و میان ایشان الفت بهم
رسد و نظام عالم به آن منتظم گردد، و در آن قسمت بر ما اعتراضی وارد نمی آید، و رحمت پروردگار تو که پیغمبري و
توابع آن است بهتر است از آنچه ایشان جمع می کنند از اموال و اسباب دنیا.
و حاصل این آیه آن است که نبوت بهتر و مرتبه او بزرگتر است از مال و معیشت دنیا، و ما قسمت آن را به اختیار ایشان
نگذاشتیم بلکه خود تقسیم نمودیم و براي هر کس آنچه خواستیم مقرر داشتیم، پس چون قسمت نبوت را با آن رفعت مکان و
عظمت شأن به اختیار ایشان گذاریم و
خود نظر توجه از آن برداریم؟ و چون معلوم است که مرتبه امامت نظیر مرتبه نبوت است و بعد از نبوت هیچ نعمت و رحمتی
جناب مقدس سبحانی را بر بندگان مثل امامت نیست، پس هرگاه تقسیم معیشت دنیا را که ادناي نعمتها است و عطاي نبوت را
که نظیر امامت است به اختیار بندگان نگذارد بلکه به اراده و اختیار خود مقرر
ص: 72
دارد بالضروره نصب و تعیین امام را که فی الحقیقه نبوتی است به حسب معنی البته به اختیار امّت نخواهد گذاشت.
و آیه دیگر آن است که حق تعالی می فرماید وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ سُبْحانَ اللَّهِ وَ تَعالی عَمَّا
پروردگار تو می آفریند هر چه را می خواهد و اختیار می کند براي هر امري هر که را می خواهد، نیست » : یعنی «1» یُشْرِکُونَ
ایشان را که به خواهش خود اختیار کنند امري را، و حضرت عزت مقدس و منزه است از آنکه ایشان به او نسبت می دهند و
.« خود و دیگران را در اختیار شریک او می دانند و صاحب اختیار می گردانند
مفسران روایت کرده اند که: این آیه در وقتی نازل شد که کفار قریش گفتند: لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلی رَجُلٍ چنانچه پیش
و وجه استدلال به این آیه در نهایت وضوح است و اخبار بسیار در تأویل آن وارد شده است که مذکور خواهد ،«2» تفسیر شد
شد.
و امّا اخبار:
از حضرت صادق علیه السّلام در تفسیر این آیه روایت کرده است وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ « مناقب » ابن شهر آشوب در
فرمود که: محمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و اهل
.«3» بیت او را اختیار کرده است. و ایضا از طرق عامه از انس بن مالک روایت کرده است
و سیّد ابن طاووس نیز در طرائف از تفسیر محمد بن مؤمن روایت کرده است از انس که گفت: پرسیدم از حضرت رسول
صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از تفسیر وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ، گفت: خدا خلق کرد آدم را از گل به هر نحوي که خواست، پس
گفت وَ یَخْتارُ بدرستی که برگزید مرا و اهل بیت مرا بر جمیع خلق و اختیار کرد ما را، پس مرا رسول گردانید و علی بن ابی
طالب را وصیّ من گردانید، پس گفت ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ یعنی: نگردانیدم از براي مردم که اختیار کنند، و لیکن من اختیار می
کنم هر که را می خواهم، پس من و اهل بیت من
ص: 73
برگزیده و اختیار کرده خدائیم از خلق، پس گفت سُبْحانَ اللَّهِ یعنی: منزّه است خدا از آنچه شریک می گردانند با خدا کفار
،« می داند آنچه را پنهان می کند سینه هاي ایشان » یَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُ دُورُهُمْ « پروردگار تو اي محمد » مکه، پس گفت وَ رَبُّکَ
آنچه آشکارا می کنند به زبانهاي خود از » یعنی «1» حضرت فرمود: یعنی بعضی منافقان نسبت به تو و اهل بیت تو، وَ ما یُعْلِنُونَ
.«2» « دوستی تو و اهل بیت تو
و حمیري در قرب الاسناد به سند صحیح از حضرت امام رضا علیه السّلام روایت کرده است که: واجب است بر امام در وقتی
که خوف وفات داشته باشد آنکه حجت بر مردمان تمام کند در باب امام بعد از خود به حجت معروف ظاهري، حق تعالی می
فرماید در کتابش
حکم نمی کند خدا به گمراهی گروهی بعد از آنکه » : یعنی «3» وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتَّی یُبَیِّنَ لَهُمْ ما یَتَّقُونَ
پس راوي پرسید که: امام وصیت می کند .« ایشان را هدایت کرده باشد تا آنکه بیان کند از براي ایشان آنچه بپرهیزند از آن
.«4» به امام بعد از خود هر کس را که خواهد تعیین می کند؟ فرمود: وصیت را به امر خدا می کند به هر که خدا تعیین نماید
.«5» و در بصائر الدرجات نیز این روایت به سند معتبر منقول است
و شیخ طبرسی در احتجاج و دیگران روایت کرده اند که: سعد بن عبد اللّه به خدمت حضرت امام حسن عسکري علیه السّلام
رفت که از مسأله اي چند سؤال کند، دید کودکی در کنار آن حضرت نشسته، چون مسائل خود را پرسید حضرت به آن
کودك اشاره کرد و فرمود:
از مولاي خود سؤال کن- یعنی حضرت صاحب الامر علیه السّلام-، پس از جمله مسائلی که
ص: 74
سؤال کرد این بود که: اي مولاي من! مرا خبر ده که چه علت دارد که امّت اختیار امام از براي خود نمی توانند کرد؟
حضرت فرمود: امامی که مصلح احوال ایشان باشد یا مفسد؟
گفت: امامی که مصلح باشد.
حضرت فرمود: آیا جایز است که اختیار ایشان بر مفسدي واقع شود و ایشان گمان کنند که او مصلح است براي آنکه کسی
اطلاع بر ضمیر دیگري ندارد که اراده صلاح دارد یا اراده فساد؟
گفت: بلی.
حضرت فرمود: به همین علت نمی توانند اختیار امام کرد، و این مطلب را تقویت می کنم از براي تو به برهانی که قبول کند
عقل تو.
گفت: بلی.
حضرت فرمود: خبر ده مرا از رسولانی
که حق تعالی برگزیده است ایشان را و کتابها براي ایشان فرستاده است و ایشان را تقویت به وحی و عصمت نموده زیرا که
ایشان راهنماي امّتهایند، از جمله ایشان حضرت موسی و حضرت عیسی علیهما السّلام اند، آیا جایز است با وفور عقل و کمال
و علم ایشان هرگاه قصد کنند که جمعی را اختیار نمایند اختیار ایشان بر منافقی واقع شود و گمان کنند که مؤمن است؟
گفت: نه.
حضرت فرمود: حضرت موسی علیه السّلام کلیم خدا با وفور عقلش و کمال و علمش و نازل شدن وحی بر او اختیار کرد از
اعیان قوم و وجوه لشکر خود از براي میقات پروردگار خود هفتاد مرد را از جماعتی که شکی در ایمان و اخلاص ایشان
نداشت، پس معلوم شد که آنها منافق بودند چنانچه خدا فرموده است وَ اخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقاتِنا فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ
تا آخر آیات که تفسیر آنها در مجلد اول گذشت. «1» الرَّجْفَهُ
ص: 75
پس حضرت فرمود که: چون یافتم اختیار آن کسی را که خدا از براي پیغمبري برگزیده است بر فاسدترین مردم افتاد و او
گمان می کرد که ایشان صالح ترین مردمند، دانستیم که اختیار نمی تواند کرد کسی که نداند چیزهائی که در سینه هاي مردم
پنهان و در ضمایر خلق مستور است، و کسی اختیار می تواند کرد که رازهاي پنهان مردم نزد او هویدا است، و هرگاه پیغمبران
؟«1» اختیار اصلح نتوانند نمود مهاجرین و انصار چگونه اختیار امام توانند کرد
و تمام حدیث در ابواب احوال صاحب الامر علیه السّلام بیان خواهد شد ان شاء اللّه.
و ابن بابویه به سند معتبر از حضرت صادق علیه السّلام روایت
کرده است که: حق تعالی حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را صد و بیست مرتبه به آسمان برد، و در هر مرتبه وصیت
کرد بسوي آن حضرت در باب ولایت جناب علی بن ابی طالب علیه السّلام و امامان بعد از او زیاده از آنچه وصیت کرد در
.«2» باب فرایض دیگر
و در قرب الاسناد از حضرت موسی علیه السّلام روایت کرده است که: حق تعالی در هیچ امري بر بندگان تأکید نکرده است
.«3» آن قدر که در باب اقرار به امامت تأکید نموده است، و مردم در هیچ امر آن قدر انکار نکرده اند که در امامت کردند
و ابن بابویه و کلینی و دیگران به سندهاي معتبر روایت کرده اند که از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدند که: چگونه امامت
در فرزندان حضرت امام حسین علیه السّلام قرار یافت نه در فرزندان امام حسن علیه السّلام و حال آنکه هر دو فرزند رسول
خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و فرزندزاده او و بهترین جوانان اهل بهشت بودند؟
حضرت فرمود که: موسی و هارون علیهما السّلام هر دو پیغمبر مرسل بودند و برادر، حق تعالی پیغمبري را در صلب هارون
قرار داد نه در صلب موسی، و کسی را روا نبود که بگوید چرا خدا چنین کرد؛ و بدرستی که امامت، خلافت خداست و کسی
را نیست که بگوید چرا
ص: 76
امامت را در صلب حسین علیه السّلام قرار داده اند نه در صلب حسن علیه السّلام، زیرا که حق تعالی حکیم است در افعالش و
.«1» سؤال کرده نمی شود از آنچه او می کند و دیگران سؤال کرده می شوند
و
کلینی و ابن بابویه و صفار و دیگران زیاده از بیست سند معتبر روایت از حضرت صادق علیه السّلام کرده اند که فرمود که:
شما گمان می کنید که اختیار امامت با ماست به هر که می خواهیم، می دهیم؟ و اللّه امامت عهدي است از جانب رسول خدا
.«2» صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بسوي یک یک بخصوص تا آخر ائمه علیهم السّلام
و به سندهاي معتبر دیگر از آن حضرت روایت کرده اند که: هیچ امامی از ما از دنیا نمی رود مگر آنکه خدا او را اعلام می
کند که کی را وصیّ خود گرداند.
و به روایت دیگر: امام می داند امام بعد از خود را و به او وصیت می کند.
.«3» و به روایت دیگر: امام از دنیا نمی رود تا می داند که کی بعد از او امام است
و ابن شهر آشوب در مناقب از محمد بن جریر طبري روایت کرده است که: در وقتی که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و
سلّم خود را عرض می کرد بر قبایل عرب و از ایشان بیعت می خواست، بسوي قبیله بنی کلاب آمد و از ایشان اسلام و بیعت
طلبید، ایشان گفتند که: ما بیعت می کنیم بشرط آنکه امر خلافت را بعد از خود به ما بگذاري، حضرت فرمود که: این امر
بدست خداست، اگر خواهد در شما قرار می دهد و اگر خواهد در غیر شما، ایشان که این را شنیدند بیعت نکردند و گفتند:
؟«4» ما بیائیم و از براي تو شمشیر بزنیم و تو دیگري را بر ما حاکم نمائی
و ایضا روایت کرده است که: ابو الحسن رفا از یکی از علماي اهل سنّت پرسید: وقتی که پیغمبر از
مدینه بیرون رفت آیا کسی را در مدینه خلیفه کرد؟
گفت: بلی، علی را خلیفه کرد.
ص: 77
گفت: چرا به اهل مدینه نگفت که شما کسی را در میان خود اختیار کنید که شما اجتماع در ضلالت نمی کنید؟
سنّی گفت: از مخالفت یکدیگر و حدوث فتنه ترسید.
ابو الحسن گفت که: اگر فسادي میان ایشان بهم می رسید بعد از برگشتن به اصلاح می آورد.
سنّی گفت: این روش محکمتر و از حدوث فتنه دورتر بود.
ابو الحسن گفت: آیا کسی را تعیین کرد که بعد از وفات جانشین او باشد؟
گفت: نه.
ابو الحسن گفت: حالت فوت اعظم و احتیاج مردم به خلیفه بیشتر بود از حالت سفر، پس چگونه در حالت موت نترسید از
اختلاف امّت و فتنه، و در حالت سفر که تدارکش بزودي ممکن بود ترسید؟
.«1» سنّی ساکت شد و جواب نتوانست گفت
فصل چهارم در بیان وجوب معرفت امام است،
و آنکه مردم معذور نیستند در ترك ولایت امام حق، و آنکه هر که بمیرد و امام خود را نشناسد مرده خواهد بود با کفر و
نفاق بدان که نزد شیعه اقرار به امام از اصول دین است و به ترك آن در احکام آخرت با کفار شریک است، و در اکثر احکام
دنیوي به روش مسلمانان با ایشان سلوك می کنند مگر آنها که اظهار عداوت اهل بیت علیهم السّلام کنند مانند خوارج که
ایشان در احکام دنیوي نیز حکم کفار دارند، و از بعضی روایات ظاهر می شود که در زمان عدم استیلاي امام حق از براي
شفقت بر شیعه حکم اسلام بر ایشان ظاهرا جاري کرده اند که کار بر شیعه در معاشرت ایشان دشوار نشود و بعد از ظهور
دولت حق و قیام قائم
علیه السّلام حکم کفار صرف بر ایشان جاري می شود، و اکثر علماي شیعه را اعتقاد این است که بغیر از مستضعفین ایشان در
جهنم مخلّد خواهند بود مثل سایر کفار، و نادري از علماي شیعه قائل شده اند که بعد از مکث طویل در عذاب الهی امید
نجات در باب ایشان هست، و مستضعف آن است که به اعتبار ضعف عقل تمییز میان حق و باطل نتواند کرد، یا آنکه دلیل
حقّیّت مذهب حق با عدم تقصیر بر او تمام نشده باشد مانند کسانی که در میان حرم پادشاهان سنّی برآمده باشند و اختلاف
مذاهب را نشنیده باشند یا اگر شنیده باشند کسی را نیابند که حقّیّت مذهب امامیّه را بر ایشان اثبات کند، ایشان را امید نجات
در آخرت هست، و حق این است که غیر از مستضعفین را امید نجات نیست و در عذاب الهی مخلّد خواهند بود.
ص: 79
من مات و لم یعرف امام » : و خاصه و عامه به طریق متواتر از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت کرده اند که
هر که بمیرد و امام زمان خود را نشناسد مرده خواهد بود به روش مرده اهل جاهلیت پیش » : یعنی «1» « زمانه مات میته الجاهلیّه
.« از مبعوث شدن رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که بر کفر و جهل به اصول و فروع دین می میرند
هر عاقلی می داند که تعبیر از ،«2» و آنکه بعضی از متکلّفین و متعصّبین اهل سنّت گفته اند که مراد از امام زمان، قرآن است
کتاب به امام کردن مجاز و خلاف ظاهر است.
ظاهر است در آنکه در « زمانه » و ایضا اضافه
هر زمانی امامی دارد و قرآن مشترك است میان جمیع زمانها، و اینکه مراد، حضرت رسول باشد به وجه ثانی مندفع است.
و ایضا امام گذشته را امام زمان نمی گویند پس معلوم شد که در هر زمانی امامی می باید که مردم او را بشناسند، و به اتفاق
بغیر امامیّه کسی قائل نیست به آنکه در هر عصري امامی هست و هیچ عصر خالی از امام نمی باشد.
و برقی در محاسن به سند معتبر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم
فرموده که: هر که بمیرد و امام خود را نشناسد، به مردن جاهلیّت مرده است، پس شما را باد اطاعت امام خود، بتحقیق دیدید
اصحاب امیر المؤمنین علیه السّلام را که متابعت نکردند به کجا منتهی شد امر ایشان و شما پیروي می کنید کسی را که مردم
معذور نیستند به جهالت و نشناختن او؛ در شأن ماست کرایم قرآن- یعنی هر آیه که دلالت بر فضیلتی می کند- و ما گروهیم
.«3» که خداوند عالم اطاعت ما را واجب گردانیده است و زمینهاي انفال از ماست و برگزیده غنیمت از ماست
و ایضا به سند معتبر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که: زمین صلاحیّت ندارد مگر به امام، و هر که بمیرد و
امام خود را نشناسد می میرد به مردن جاهلیّت، و محتاجترین احوال هر یک از شما به معرفت امام در وقتی است که جانش به
اینجا برسد- و به دست
ص: 80
اشاره کرد به سینه مبارك خود و فرمود:- در آن وقت خواهد گفت: بر امر نیکی و مذهب خوبی بوده ام،
.«1» و آن وقت است که احوال آخرت بر او ظاهر می شود و حال خود را خوب مشاهده می نماید
و به سند حسن از حسین بن ابی العلا منقول است که گفت: از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدم از معنی قول رسول خدا
صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که: هر که بمیرد و او را امامی نباشد به مرگ جاهلیّت مرده است؟
حضرت فرمود: بلی، اگر مردم متابعت علی بن الحسین علیه السّلام می کردند و ترك می نمودند عبد الملک بن مروان را
هدایت می یافتند.
پس گفتم: کسی که بمیرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ کفر می میرد؟
.«2» فرمود که: نه، به مرگ ضلالت می میرد
مترجم گوید که: می تواند بود که مراد از این حدیث آن باشد که در دنیا حکم کفر بر ایشان جاري نمی شود یا مراد
.«3» مستضعفین باشد چنانچه در احادیث معتبره دیگر از آن حضرت منقول است که: یعنی مردن کفر و ضلالت و نفاق
و ایضا در محاسن و غیر آن به سندهاي معتبر روایت کرده اند از حضرت امام محمد باقر علیه السّلام که: هر که بمیرد و امام
نداشته باشد پس مردنش مردن جاهلیّت است و معذور نیستند مردم تا امام خود را بشناسند، و هر که بمیرد و امام خود را
بشناسد ضرر نمی کند او را که ظاهر شدن امام پیش افتد یا پس، و هر که بمیرد و امام خود را بشناسد چنان است که با
.«4» حضرت قائم علیه السّلام باشد در زیر خیمه او
و در اکمال الدین به سند معتبر روایت کرده است که از حضرت امام رضا علیه السّلام پرسیدند که: هر که بمیرد و امام
خود را نشناسد به مرگ جاهلیّت مرده است؟
ص: 81
فرمود که: بلی، هر که شک کند و توقف نماید در امامت امام، کافر است؛ و هر که انکار کند یا اظهار عداوت امام نماید،
.«1» مشرك است یعنی مانند بت پرستی است
و کلینی و نعمانی به سند صحیح از ابن ابی نصر روایت کرده اند که از حضرت امام رضا علیه السّلام پرسید از تفسیر این آیه وَ
یعنی: «2» مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُديً مِنَ اللَّهِ
.« کیست گمراه تر از کسی که متابعت کند خواهش خود را بی هدایتی از جانب خدا »
حضرت فرمود: مراد کسی است که در دین خود به رأي خود عمل کند بی آنکه متابعت امامی از ائمه هدي علیهم السّلام
.«3» نماید
و ایضا روایت کرده اند از حضرت صادق علیه السّلام که: هر که شریک گرداند با امامی که امامتش از جانب خداست کسی
.«4» را که امامتش از جانب خدا نیست، پس او مشرك است و چنان است که براي خدا شریک قرار داده است
و نعمانی به سند قوي از ابن ابی یعفور روایت کرده است که گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم که: مردي
هست که شما را دوست می دارد و از دشمنان شما بیزاري می جوید و حلال شما را حلال و حرام شما را حرام می داند و
اعتقاد دارد که امامت از شما اهل بیت به سلسله اي دیگر بدر نمی رود امّا می گوید که: ایشان اختلاف دارند و ایشان
پیشوایان و راهنمایانند پس وقتی که همه اتفاق کنند بر یک کس من قائل به امامت او خواهم شد. حضرت فرمود که: اگر به
این حالت بمیرد به مرگ جاهلیت
.«5» مرده است
.«6» و بر این مضمون احادیث بسیار روایت کرده است
علی بن ابراهیم و ابن بابویه و غیر ایشان به سندهاي معتبر روایت کرده اند از حضرت
ص: 82
امام محمد باقر علیه السّلام که: معذور نمی دارد خدا در روز قیامت کسی را که گوید: پروردگارا! من ندانستم که فرزندان
فاطمه علیها السّلام والیانند بر همه خلق، و در حقّ شیعه فرزندان حضرت فاطمه علیها السّلام و بس این آیه نازل شده است قُلْ
اي» : یعنی «1» یا عِبادِيَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ
بندگان من که بسیار ستم کرده اید بر جانهاي خود به بسیار کردن گناهان! ناامید مشوید از رحمت خدا، بدرستی که خدا
مراد حضرت آن است که شیعیانند که ،« گناهان همه را می آمرزد اگر خواهد، بدرستی که او آمرزنده و مهربان است
.«2» استحقاق آمرزش دارند نه غیر ایشان، و غیر ایشان مخلّدند در جهنم
و حمیري به سند صحیح از حضرت امام رضا علیه السّلام روایت کرده است که: هر که دوست دارد که میان او و خدا حجابی
نباشد و او نظر کند به رحمت الهی و خدا نظر رحمت کند بسوي او، پس او دوست دارد آل محمد علیهم السّلام را و بیزاري
جوید از دشمنان ایشان و متابعت کند امام از جمله ایشان را، هرگاه چنین کند پیوسته نظر کند به رحمت و کرم خداوند عالم
.«3» و نظر رحمت خدا از او منقطع نگردد
و در عیون اخبار الرضا علیه السّلام از آن حضرت روایت کرده است از پدران بزرگوارش که حضرت امیر المؤمنین علیه
السّلام فرمود که: هر که بمیرد و امامی از فرزندان من نداشته باشد به مرگ جاهلیّت بمیرد و خدا او را عقاب کند به آنچه در
.«4» جاهلیّت و اسلام کرده باشد
«5» و شیخ طوسی در مجالس روایت کرده است در تفسیر این آیه کریمه وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدي
که حضرت فرمود که: و اللّه اگر کسی توبه کند از شرك و ایمان بیاورد به خدا و روز قیامت و اعمال شایسته بکند و هدایت
نیابد به ولایت
ص: 83
پس عمده ایمان و جزء اخیرش اعتقاد به امامت ائمه ؛«1» و محبت ما و شناختن فضل ما، آنها هیچ فایده اي به او نمی بخشد
حق و متابعت ایشان است.
و در علل الشرایع روایت کرده است از حنان بن سدیر که از حضرت صادق علیه السّلام پرسید که: چه علت دارد که هر امامی
که بعد از پیغمبر است می باید بشناسیم و امامهایی که پیش از آن حضرتند واجب نیست که بشناسیم؟
حضرت فرمود: علتش آن است که شریعتهاي آنها که پیش از آن حضرت بودند مخالف شریعت آن حضرت بود و ما مکلّف
به شریعت آنها نیستیم، به این سبب معرفت آنها در کار نیست به خلاف امامها که بعد از آن حضرت بودند و حافظ شریعت
.«2» آن حضرت بودند
و در معانی الاخبار به سند معتبر روایت کرده است که: سلیم بن قیس از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام پرسید که: کمتر
چیزي که آدمی به آن گمراه می شود چیست؟
فرمود: آن است که نشناسد کسی را که خدا امر کرده است به اطاعت او و واجب
گردانیده است ولایت و محبت او را و او را حجت خود گردانیده است در زمین و گواه خود نموده است بر خلق.
پرسید که: کیستند ایشان یا امیر المؤمنین؟
فرمود: آن جماعتند که خدا اطاعت آنها را مقرون به اطاعت خود و پیغمبر خود کرده است و گفته است أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا
.«3» الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ
پس سلیم سر مبارك حضرت را بوسید و گفت: واضح کردي از براي من و غم از دل من برداشتی و هر شکی که در دل من
.«4» بود برطرف کردي
و در علل الشرایع روایت کرده است از حضرت صادق علیه السّلام که: روزي حضرت امام
ص: 84
حسین علیه السّلام بیرون آمد بسوي اصحابش و گفت: أیها الناس! بدرستی که خداوند جلیل خلق نکرده است بندگان را مگر
براي اینکه او را بشناسند، پس هرگاه او را شناختند عبادت می کنند او را و هرگاه عبادت کردند او را بی نیاز می شوند به
عبادت او از عبادت غیر او.
پس مردي گفت: یا بن رسول اللّه! پدر و مادرم فداي تو باد معرفت خدا چیست؟
.«1» فرمود که: شناختن اهل هر زمان امامی را که واجب است بر ایشان اطاعت او
مترجم گوید که: معرفت خدا را به معرفت امام تفسیر فرمود براي آنکه خدا را نمی توان شناخت مگر از جهت امام؛ یا از این
جهت که خداشناسی بدون شناختن امام فایده نمی بخشد؛ یا از این جهت که کسی که خدا را چنین شناسد که مردم را مهمل
می گذارد و امامی براي ایشان تعیین نمی نماید، خدا را به لطف و کرم نشناخته.
و در عقاب الاعمال از طریق عامه از ابو سعید
خدري روایت کرده است که: روزي حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نشسته بود و در خدمت آن حضرت، جناب
لا اله » امیر المؤمنین علیه السّلام و جمعی از صحابه نشسته بودند، حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که: هر که
بگوید داخل بهشت می شود. « الّا اللّه
می گوئیم. « لا اله الّا اللّه » پس ابو بکر و عمر گفتند: ما
مگر از این- یعنی امیر المؤمنین علیه السّلام- و شیعیان او که پروردگار ما « لا اله الّا اللّه » حضرت فرمود که: قبول نمی شود
پیمان ایشان را بر ولایت گرفته است.
.« لا اله الّا اللّه » پس ابو بکر و عمر بازگفتند که: ما می گوئیم
پس حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دست بر سر جناب امیر علیه السّلام گذاشته گفت: علامت قبول شهادت از شما
.«2» آن است که بیعت او را نشکنید و منصب او را غصب نکنید و سخن او را نسبت به دروغ ندهید
ص: 85
و از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که فرمود: از ماست امامی که اطاعت او واجب است، هر که او را انکار
نماید یهودي بمیرد یا نصرانی، بخدا سوگند که خدا زمین را نگذاشته است از روزي که حضرت آدم علیه السّلام را از دنیا
برده است مگر آنکه در زمین امامی بوده است که مردم به سبب او هدایت می یافتند بسوي خدا و حجت خدا بود بر بندگان،
هر که دست از متابعت او برمی داشت هلاك می شد و هر که ملازمت او می کرد نجات می یافت، و بر خدا لازم است که
.«1» چنین باشد
و کلینی به سند معتبر
از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده است که: عبادت نمی کند خدا را مگر کسی که خدا را بشناسد، امّا کسی که خدا را
نشناسد خدا را می پرستد از روي گمراهی.
راوي گفت: معرفت خدا چیست؟
فرمود که: آن است که تصدیق کند خدا را و تصدیق کند پیغمبر او را و اعتقاد نماید به امامت علی علیه السّلام و پیروي کند
.«2» او را و امامان هدایت را و بیزاري جوید از دشمن ایشان، همچنین خدا را می باید شناخت
و کلینی و برقی و نعمانی به سندهاي صحیح و معتبر از حضرت امام محمد باقر علیه السّلام روایت کرده اند که: هر که عبادت
کند خدا را به عبادتی که اهتمام کند در آن و به تعب اندازد خود را و به امام عادلی که از جانب خدا منصوب باشد اعتقاد
نداشته باشد، بدرستی که سعیش نزد خدا مقبول نیست و او گمراه و حیران است، و مثل او مثل گوسفندي است که گم کرد
شبان و گله خود را و حیران گردید و رفت و آمد در تمام روز، چون شب او را فرو گرفت گله گوسفندي را دید با شبانش
پس ملحق به آن گله شد و شب با آنها بسر آورد، پس چون شبان گله خود را به چرا برد گوسفند دید که گله و شبان او
نیست، پس برگشت حیران و طلب شبان و گله خود می کرد، پس گله اي دیگر دید و میل بسوي آن کرد و شبان
ص: 86
آن گله او را صدا زد که: ملحق شو به گله خود که حیرانی و شبان و گله خود را گم کرده اي، پس
برگشت حیران و ترسان، نه شبانی داشت که او را به چراگاه خود راهنمائی کند یا از چراگاه به مأواي خود برساند، ناگاه در
این حالت گرگ او را دریافت و تنهائی او را غنیمت شمرد و او را خورد؛ و همچنین است هر که صبح کند در این امّت و او
را امامی از جانب خدا نباشد که عادل باشد، صبح کرده خواهد بود حیران، و اگر بر این حال بمیرد به مرگ کفر و نفاق مرده
است. و بدان که امامان حق و اتباع ایشان بر دین خدایند و امامان جور معزولند از دین خدا و از حق، و خود گمراهند و مردم
را گمراه می نمایند، و اعمالی که می کنند مانند خاکستري است که باد تند بر آن بوزد و پراکنده کند و قادر نیستند از آنچه
.«1» کسب کرده اند بر چیزي، این است گمراهی دور و دراز
مترجم گوید که: وجه تشبیه از این جهت است که کسی که امام حقی داشته باشد و بعد از او متابعت خلیفه او ننماید نزد هر
امامی از ائمه جور که می رود و خلاف آنچه از امام حق دیده و شنیده است مشاهده می نماید از او نفرت می کند و به نزد
دیگري می رود، و امام جور نیز هرگاه از او خلاف آن باطلی که در دست دارد ببیند او را دور می گرداند که مبادا اتباعش را
فاسد گرداند، و او بر این حالت است تا اینکه شیطان که گرگ راه دین است این حیرانی او را غنیمت می شمارد و او را یا از
دین بالکلّیّه بدر می برد یا به متابعت یکی از ائمه جور راغب می گرداند
و هلاك می کند.
و ابن بابویه به سند معتبر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که: امام، علم و نشانه اي است میان خدا و خلق، پس
.«2» هر که او را شناسد مؤمن است و هر که او را نشناسد کافر
و نعمانی به سند معتبر روایت کرده است که محمد بن مسلم از حضرت باقر علیه السّلام پرسید:
مرا خبر ده از کسی که انکار کند امامی از شما را حال او چیست؟
ص: 87
حضرت فرمود: کسی که انکار کند امامی را که امامت او از جانب خدا باشد و بیزاري جوید از او و از دین او، پس او کافر
است و مرتد شده است از اسلام، زیرا که امام از جانب خدا و دینش دین خداست، پس هر که بیزاري جوید از دین خدا
.«1» خونش مباح است در آن حال مگر آنکه توبه کند و برگردد بسوي خدا از آنچه گفته است
ص: 88
فصل پنجم در بیان آنکه هر که انکار یک امام کند چنان است که انکار همه کرده باشد
کلینی و ابن بابویه و نعمانی و دیگران به سندهاي صحیح و معتبر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده اند که: هر که
.«1» انکار کند امامت یک امام زنده را پس انکار کرده است جمیع امامهاي گذشته را
و ابن بابویه و دیگران به سند معتبر از ابان بن تغلب روایت کرده اند که گفت: از حضرت صادق علیه السّلام سؤال کردم که:
کسی که امامهاي گذشته را بشناسد و امامی که در زمان اوست نشناسد آیا مؤمن است؟ حضرت فرمود: نه؛ پرسیدم که: آیا
مسلمان است؟ فرمود:
.«2» بلی
ابن بابویه گفته است که: اسلام اقرار به شهادتین است و این باعث آن می شود که خون
و مال ایشان محفوظ می شود و ثواب آخرت به ایمان است، حضرت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: هر که
شهادت دهد به یگانگی خدا و پیغمبري من مال و خونش را حفظ کرده است مگر آنکه مستحقّ کشتن یا مال گرفتن بشود و
.«3» حسابش بر خداست
و ایضا به سند معتبر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که: بدانید اگر کسی انکار
ص: 89
کند پیغمبري عیسی علیه السّلام را و اقرار کند به جمیع پیغمبران دیگر، مؤمن نیست، قصد کنید راه خدا را به طلب کردن
امامی که علامت راه حقّ است، و چون امام شما محجوب و پنهان باشد طلب کنید احادیث و آثار ایشان را که در میان
.«1» شماست تا کامل گردانید امر دین خود را و ایمان آورده باشید به پروردگار خود
و به سند معتبر از حضرت امام رضا علیه السّلام روایت کرده است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که: یا علی!
تو و امامان از فرزندان تو بعد از من حجتهاي خدائید بر خلق و نشان راه هدایتید در میان بندگان خدا، هر که انکار کند یکی
از شما را مرا انکار کرده است، و هر که معصیت کند یکی از شما را مرا معصیت کرده است، و هر که جفا کند یکی از شما را
مرا جفا کرده است، و هر که وصل کند با شما به احسان با من وصل کرده است، و هر که اطاعت کند شما را مرا اطاعت کرده
است، و هر که با شما دوستی کند با من دوستی
کرده است، و هر که با شما دشمنی کند با من دشمنی کرده است، زیرا که شما از منید و از طینت من آفریده شده اید و من از
.«2» شمایم
و ایضا نعمانی از محمد بن تمام روایت کرده است که: به خدمت حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم که: فلان شخص
که مولی و شیعه توست تو را سلام می رساند و می گوید که:
ضامن شو از براي من که در قیامت مرا شفاعت کنی، حضرت پرسید که: از شیعیان و دوستداران ماست؟ گفتم: بلی، فرمود:
پس شأن او از آن ارفع است که محتاج به التماس شفاعت باشد.
پس من عرض کردم که: مردي است که علی علیه السّلام را امام می داند و دوست می دارد و اوصیاي بعد از او را نمی
شناسد، حضرت فرمود: او گمراه است.
گفتم: اقرار به همه امامها دارد و امام آخر را انکار می کند، فرمود: او مانند کسی است که اقرار به پیغمبري عیسی علیه السّلام
داشته باشد و انکار پیغمبري محمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نماید یا اقرار به
ص: 90
پیغمبري محمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم داشته باشد و انکار پیغمبري عیسی علیه السّلام نماید، پناه می برم به خدا از کسی
.«1» که یک حجت از حجتهاي خدا را انکار کند
مترجم گوید که: پیغمبران و اوصیائی که حق تعالی در قرآن ایشان را یاد کرده است مانند حضرت ابراهیم و موسی و عیسی
علیهم السّلام یا در سنّت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نبوت و وصایت ایشان به تواتر رسیده باشد و ضروري دین شده، هر
که یکی از ایشان را
انکار کند کافر است و سایر انبیا و اوصیا را مجملا می باید اذعان کرد امّا بخصوص دانستن واجب نیست مثل آنکه اقرار کند
که همه پیغمبران و رسولان و اوصیاي ایشان بر حقّند.
و کلینی و نعمانی به سند موثّق از محمد بن مسلم روایت کرده اند که به خدمت حضرت صادق علیه السّلام عرض کرد که:
مردي به من گفت که امام آخر را که امام زمان است بشناسی ضرر نمی رساند که امام پیش را ندانی، حضرت فرمود که: خدا
.«2» لعنت کند این مرد را من او را دشمن می دارم با آنکه او را نمی شناسم، امام آخر را نمی توان شناخت مگر به امام اول
و کلینی به سند معتبر از حضرت امام محمد باقر یا امام صادق علیهما السّلام روایت کرده است که: بنده مؤمن نیست تا خدا و
رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و جمیع ائمه و امام زمان خود را بشناسد و رد کند هر چه بر او مشتبه شود بسوي او و انقیاد
؟«3» کند او را، پس فرمود که: چگونه امام آخر را می شناسد کسی که جاهل باشد امام اول را و امامت او را نداند
و ایضا به سند صحیح از زراره روایت کرده است که: از حضرت باقر علیه السّلام سؤال کردم که: مرا خبر ده که معرفت امام بر
همه خلق واجب است؟
حضرت فرمود که: خداوند عالمیان محمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را مبعوث گردانید به رسالت بر همه مردم و حجت خدا
بود بر همه خلق در زمین، پس هر که ایمان به خدا و رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم
بیاورد و متابعت و تصدیق او نماید معرفت امام بر او واجب است، و کسی که ایمان به خدا
ص: 91
و رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نیاورد و متابعت و تصدیق او ننماید و حقّ ایشان را نشناسد چگونه واجب تواند بود بر او
معرفت امام به تنهائی و حال آنکه او ایمان به خدا و رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نیاورده و حقّ ایشان را نشناخته؟
زراره گفت: چه می گوئی در حقّ کسی که ایمان به خدا و رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آورده و تصدیق رسولش کرده
در هر چیزي که خدا بر او فرستاده؟ آیا واجب است بر ایشان حقّ معرفت شما؟
حضرت فرمود که: بلی، سنّیان معرفت ابو بکر و عمر را با آن قبایح ایشان واجب می دانند؟
زراره گفت: بلی.
حضرت فرمود که: گمان می کنی که خدا معرفت آن دو پلید را در دل ایشان انداخته است؟ نه و اللّه کسی بغیر شیطان در دل
.«1» ایشان نیانداخته است و بخدا سوگند که الهام نکرده است به مؤمنان معرفت ما را بغیر خداوند عالمیان
و ایضا به سند معتبر روایت کرده است از جابر که گفت: شنیدم از حضرت باقر علیه السّلام که فرمود: خدا را نمی شناسد و
عبادت خدا نمی کند مگر کسی که خدا را بشناسد و امام خود را از ما اهل بیت بشناسد، و کسی که خدا را و امام خود از ما
اهل بیت نشناسد پس البته او غیر خدا را می شناسد و غیر خدا را می پرستد، و بخدا سوگند که بیراهه می رود از روي ضلالت
.«2» و گمراهی
و ایضا
به سند معتبر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که: شما شایسته و صالح نیستید تا معرفت حاصل کنید، و معرفت
حاصل نکرده اید تا تصدیق نکنید، و تصدیق نکرده اید تا تسلیم و انقیاد کنید چهار چیز را که در آیه مذکور خواهد شد که
توبه و ایمان و عمل صالح و هدایت یافتن به ولایت و متابعت ائمه حق است، پس فرمود که: صلاحیّت
ص: 92
نمی یابد و درست نمی شود اول آنها مگر به آخر آنها و بدون ولایت آنها فایده نمی بخشد و گمراهند اصحاب سه تا و
حیران شده اند حیرانی دور و دراز، بدرستی که خدا قبول نمی کند مگر عمل شایسته را و قبول نمی کند خدا مگر وفا به
شرطها و عهدها که در آیه مذکور است، پس هر که وفا کند به شرطهاي خدا و به کار فرماید آنچه را خدا در قرآن از او عهد
گرفته، می رسد به ثوابها که خدا وعده داده است او را، بدرستی که خداوند عالمیان خبر داده است بندگان را به راههاي
هدایت و علامتها بر راه هدایت نصب کرده است و خبر داده است ایشان را که چگونه این راه را طی کنند پس گفت وَ إِنِّی
بدرستی که من بسیار آمرزنده ام کسی را که توبه کند از شرك و » : یعنی «1» لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدي
یعنی: «2» و فرموده است إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ ،« کفر، و ایمان آورد به خدا و رسول و روز قیامت، پس هدایت یابد
پس کسی که از خدا بترسد در آنچه ،« بدرستی که قبول نمی کند خدا اعمال را مگر از پرهیزکاران »
امر کرده است او را خدا را ملاقات کند با ایمان به آنچه محمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آورده است، هیهات! هیهات! چه
دور است احوال این جماعت از نیل سعادت، گذشتند جماعت بسیار و مردند پیش از آنکه هدایت یابند به ولایت و متابعت
ائمه حق و گمان کرده اند که ایمان آورده اند و شرك آوردند به خدا به نادانی، هر که خانه ها را از درگاهش بدر آید او
هدایت یافته است و هر که از غیر درگاه داخل خانه شود راه هلاك پیموده است- و درگاه علم رسول صلّی اللّه علیه و آله و
سلّم ائمه حقّند چنانکه حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرموده است که: من شهرستان علم و حکمتم و علی درگاه
.-« خانه ها را از درگاهش داخل شوید » : یعنی «3» اوست، و خداوند فرموده است وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها
و خدا پیوند کرده است اطاعت ولیّ امر را که امام باشد به اطاعت رسولش و وصل کرده است اطاعت رسول را به اطاعت
خود چنانچه فرموده است أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا
ص: 93
پس هر که ترك کند اطاعت والیان امر امّت را نه اطاعت خدا کرده و نه اطاعت رسول، و «1» الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ
بگیرید زینت خود را نزد » : یعنی «2» اطاعت ایشان اقرار است به آنچه خداي تعالی فرموده است خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ
و از اخبار ظاهر می شود که مراد از مسجد نماز است، و زینت شامل زینتهاي جسمانی و روحانی هر دو است- و « هر مسجدي
بهترین زینتهاي روحانی ایمان است که عبادات بدون آنها مقبول
نیست و عمده آنها ولایت است و متابعت ائمه حق و پیشوایان دین است-.
پس حضرت فرمود: طلب کنید خانه هاي ما را که خدا بعد از آیه نور- که در شأن اهل بیت علیهم السّلام نازل شده فرموده
که تأویلش در احادیث چنین وارد شده است که: این نور در خانه «3» است که فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ
آباده افروخته است- که خدا رخصت داده و مقرر فرموده که همیشه بلند مرتبه و بلند آوازه باشد و یاد خدا در آن خانه ها می
شده باشد، پس حضرت فرمود که: بدرستی که خبر داده است شما را که آن خانه آبادها یا سکنه آن خانه ها کیستند، فرموده
مردانی چندند که غافل نمی گرداند ایشان را تجارتی و نه بیعی از » : یعنی «4» است رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ
و از بپاداشتن نماز و ادا کردن زکات، و می ترسند از روزي که از دهشت آن برمی گردد دلها و دیده ها، پس « یاد خدا
حضرت فرمود: بدرستی که حق تعالی برگزید و مخصوص گردانید رسولان و پیغمبران را از براي امر خود که هدایت خلق و
بیان شرایع دین باشد، پس برگزید بعد از ایشان گروهی را که تصدیق کنند پیغمبران را در انذارها که خدا بر زبان رسل
هیچ امّتی نیست مگر اینکه گذشته است در آن انذارکننده و » : یعنی «5» فرستاد، پس فرمود وَ إِنْ مِنْ أُمَّهٍ إِلَّا خَلا فِیها نَذِیرٌ
حیران است هر که « ترساننده از عقوبات الهی
ص: 94
نادان است و هدایت یافته است هر که بینا و عاقل است، و مراد از بینائی، بینائی
بدرستی که کور نیست » : یعنی «1» دل است که خدا می فرماید فَإِنَّها لا تَعْمَی الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ
و چگونه هدایت یابد کسی که دلش نابینا باشد و « دیده هاي سر ایشان و لیکن کور است دلها که در سینه هاي ایشان است
چگونه بینا شود کسی که تدبّر و تفکّر نکند در آیات و احادیث؟ متابعت کنید رسول خدا و اهل بیت او را و اقرار کنید به
آنچه از جانب خدا نازل شده است، متابعت کنید آثار هدایت را که ائمه حق باشند، بدرستی که ایشان علامتهاي امانت و دین
و تتمه حدیث ترجمه اش گذشت. ،«2» داري و پرهیزکاري اند
ایضا به سند معتبر روایت کرده است از حضرت صادق علیه السّلام که: عبد اللّه بن الکوّاء که از جمله خارجیان بود به خدمت
حضرت فرمود: مائیم ،«3» حضرت امیر علیه السّلام آمد و پرسید از تفسیر این آیه وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلا بِسِیماهُمْ
که بر اعراف خواهیم بود و می شناسیم یاوران خود را به علامتهائی که در سیماي ایشان است، و مائیم اعرافی که نمی توان
شناخت خدا را مگر به راه معرفت ما، و مائیم اعرافی که خدا می شناساند به ما بر صراط احوال دوستان و دشمنان ما را، پس
داخل بهشت نمی شود مگر کسی که ما را شناسد و ما او را شناسیم، و داخل جهنم نمی شود مگر کسی که ما را نشناسد و ما
او را نشناسیم، اگر خدا می خواست می توانست خود را به بندگان بشناساند و لیکن مصلحت در این دانست که ما را درهاي
معرفت خود گرداند و صراط و راه نجات سازد، و مائیم وجه خدا
که از جهت ما بر خدا می توان رسید پس کسی که عدول نماید از ولایت ما یا غیر ما را بر ما ترجیح دهد پس ایشان از راه
راست گردیده اند، مساوي نیستند آن جماعت که مردم چنگ در متابعت ایشان زده اند با ما، زیرا که مردم که غیر شیعیان
باشند رفته اند بسوي چشمه هاي گل آلود چند که بعضی در بعضی ریخته می شود، و آنها که بسوي ما آمده اند بر
ص: 95
سرچشمه اي صاف چند آمده اند که پیوسته جاري است به امر پروردگار آنها که آخر شدن ندارد و هرگز منقطع نمی گردد
.«1»
مترجم گوید که: حضرت تشبیه فرموده اند علم را به آب از جهت آنکه چنانچه آب باعث حیات بدن است، علم باعث حیات
روح است؛ و علوم مخالفان را از جهت قلّت و عدم انتفاع به آنها و مخلوط بودن به شکها و شبهه ها به آبهاي کمی که در
گودالها جمع شده باشد و مخلوط به گل و لجن و کثافات بوده باشد، و از این جهت که ایشان از یکدیگر این علوم فاسده را
اخذ کرده اند و به خدا و رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و ائمه حق علیهم السّلام که علوم حق نزد ایشان است منتهی نمی
شود، و تشبیه فرموده است که آن چشمه ها بعضی در بعضی ریخته می شود، و علوم اهل بیت را تشبیه فرموده اند به چشمه
صافی که پیوسته جاري می شود از جانب پروردگار از این جهت که علوم ایشان یقینی و منبعش وحی و الهام الهی است و در
آن راه شک و شبهه نیست و پیوسته به القاي روح القدس و الهامات یقینیّه که بر قلب
ایشان فایض می شود انقطاع و آخر شدن ندارد چنانچه بعد از این مذکور می شود ان شاء اللّه.
و ایضا به سند معتبر از ابو حمزه ثمالی روایت کرده است که حضرت باقر علیه السّلام به او گفت: اي ابا حمزه! احدي از شما
اگر چند فرسخ راه خواهد برود دلیلی و راهنمائی پیدا می کند که راه را گم نکند، و تو جاهلتري به راههاي آسمان از راههاي
و مراد به راههاي آسمان، عقاید و اعمالی چند است که آدمی به سبب آنها به .«2» زمین، پس از براي خود راهنمائی طلب کن
بهشت و درجات عالیه قرب الهی و کمالات معنوي فایز گردد.
و به سند صحیح از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که: از آن حضرت پرسیدند از تفسیر این آیه وَ مَنْ یُؤْتَ
،« هر که حکمت به او داده شده پس بتحقیق که خیر بسیار به او داده شده است » : یعنی «3» الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَ ثِیراً
حضرت فرمود: مراد از حکمت
ص: 96
.«1» طاعت خداست و شناختن امام
مترجم گوید که: حکمت، علوم حقّ یقینی است که مقرون به عمل باشد چنانچه گفته اند که: حکیم، راست گفتار و درست
کردار است، لهذا حضرت تفسیر فرمود به معرفت امام که سرمایه کل سعادات است و علوم حق یقینیّه را از او کسب باید نمود
و به طاعت خدا که عمل کردن به آن علوم است؛ و از اینجا معلوم می شود که حکمت، آن علوم باطله نیست که جمعی از
ارباب ضلالت به عقلهاي قاصر خود استنباط کرده اند و حکمت نام نهاده اند و اکثر شرایع انبیاء و کتب الهی را به آن بر هم
زده و مردم را از معرفت کتاب الهی و احادیث رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و ائمه هدي علیهم السّلام محروم داشته
بدون علم به شرایع دین و دانستن مسائل ضروریه و به سبب چند مسأله باطله خود را عالم و حکیم نام کرده اند.
و ایضا به سند موثق از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده است در تفسیر این آیه أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً
آیا اگر کسی مرده باشد پس ما او را زنده گردانیم و » : یعنی «2» یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها
بگردانیم از براي او نوري که به آن نور راه رود در میان مردم مانند کسی است که مثل و صفت او آن باشد که در تاریکیهاي
حضرت فرمود که: مراد از مرده کسی است که چیزي نداند و علم به عقاید ،«؟ کفر و ضلالت باشد و هرگز از اینها بیرون نیاید
حقّه بهم نرساند، و مراد به نوري که راه رود به آن در میان مردم امامی است که پیروي او نمایند، و کسی که در ظلمات باشد
.«3» کسی است که امام خود را نشناسد
و به سند معتبر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که: ابو عبد اللّه جدلی به خدمت حضرت امیر المؤمنین علیه
السّلام آمد، حضرت فرمود که: اي ابو عبد اللّه! می خواهی تو را خبر دهم از تفسیر قول حق تعالی مَنْ جاءَ بِالْحَسَ نَهِ فَلَهُ خَیْرٌ
مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ
ص: 97
آمِنُونَ. وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَهِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا ما کُنْتُمْ
هر که حسنه بیاورد به درگاه خدا پس از براي اوست ثوابی بهتر از آن زیرا » : که ترجمه ظاهر لفظش آن است که «1» تَعْمَلُونَ
که در عوض خبیث، شریف و در عوض فانی، باقی و در عوض یک، ده تا هفتصد به او عطا می کند، و ایشان از فزع و خوف
روز قیامت ایمنند؛ و هر کس سیئه اي بیاورد یعنی گناه و بدي- و اکثر تفسیر به شرك کرده اند- پس بر رو می اندازند ایشان
ابو عبد اللّه گفت: بلی یا امیر المؤمنین فداي تو شوم، حضرت ،«؟ را در جهنم آیا جزا داده می شوید مگر به آنچه کرده اید
فرمود که: حسنه، معرفت ولایت و امامت است و محبت ما اهل بیت، و مراد از سیئه در اینجا انکار ولایت ما و بغض ما اهل
.«2» بیت است که باعث آن می شود که او را به مذلت و خواري بر رو به جهنم می اندازند
فصل ششم در بیان وجوب اطاعت ائمه حق است
کلینی و غیر او به سند حسن کالصحیح از حضرت امام محمد باقر علیه السّلام روایت کرده اند که: بلندي امر دین و رفعتش و
کلیدش و درگاه همه امور و خشنودي خداوند رحمان اطاعت امام است بعد از شناختن او، پس فرمود که: حق تعالی می
هر که اطاعت رسول کند پس بتحقیق » : یعنی «1» فرماید مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّی فَما أَرْسَلْناكَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً
که اطاعت خدا کرده است، و هر که پشت کند و روي از اطاعت بگرداند پس ما تو را نفرستاده ایم که حافظ بر ایشان باشی
بر تو رسانیدن است و بر ما حساب « اعمال ایشان را و آنکه حساب کنی ایشان را بر آنها
.«2» کردن و ثواب و عقاب دادن
مترجم گوید که: استشهاد به آیه به جهت آن است که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در مواطن متعدده امر فرموده
است مردم را به متابعت ایشان، پس اطاعت ایشان اطاعت رسول است و اطاعت رسول اطاعت خداست، پس اطاعت ایشان
اطاعت خداست.
و به سند معتبر از ابو الصباح روایت کرده است که گفت: گواهی می دهم که شنیدم از حضرت صادق علیه السّلام که فرمود:
گواهی می دهم که علی علیه السّلام امامی بود که خدا اطاعتش را واجب کرده بود، و حسن بن علی علیه السّلام امامی بود که
خدا اطاعتش را واجب کرده بود، و
ص: 99
حسین بن علی علیه السّلام امامی بود که خدا اطاعتش را واجب کرده بود، و علی بن الحسین علیه السّلام امامی بود که خدا
.«1» اطاعتش را واجب کرده بود، و محمد بن علی علیه السّلام امامی بود که خدا اطاعتش را واجب کرده بود
و ایضا از آن حضرت روایت کرده است که حضرت امام محمد باقر علیه السّلام فرمود که: ما گروهیم که خدا واجب
.«2» گردانیده است اطاعت ما را و شما اقتدا می کنید به کسی که معذور نیستند مردم به شناختن او
و ایضا از آن حضرت روایت کرده است که حضرت باقر علیه السّلام فرمود در تفسیر قول حق تعالی که در حق آل ابراهیم
که یعنی: «3» علیه السّلام می فرماید وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً
یعنی آنکه اطاعت ایشان ،«4» فرمود که: مراد از پادشاهی بزرگ طاعت مفروضه است ،« عطا کردیم به ایشان پادشاهی بزرگ »
را بر همه خلق واجب گردانیده است و رسول
خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و اهل بیت او علیهم السّلام در آل ابراهیم علیه السّلام داخلند.
،«5» و از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که به ابو الحسن عطار گفت: شریک گردان انبیاء و اوصیا را در طاعت
یعنی چنانچه اطاعت پیغمبران واجب است، اطاعت اوصیاي ایشان نیز واجب است.
و ایضا به سند صحیح روایت کرده است از آن حضرت که: ما گروهیم که حضرت عزت اطاعت ما را واجب گردانیده و از
براي ما قرار داده است انفالی را که حاصل کوهها و رودخانه ها و غیر آنها که در محلّش مذکور است و برگزیده مال غنیمت
را، و مائیم راسخان در علم که ثابت قدمیم در علم و علوم ما یقینی است، و مائیم حسد برده ها که خدا
ص: 100
آیا حسد می برند مردم بر آنچه خدا عطا » : یعنی «1» در حقّ ما فرموده است أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْ لِهِ
.«2» «؟ کرده است به ایشان از فضل خود
و ایضا به سند موثق کالصحیح از حسین بن ابی العلا روایت کرده است که گفت: به خدمت حضرت صادق علیه السّلام عرض
کردم اعتقاد شیعیان را در باب اوصیا که: اطاعت ایشان فرض است از جانب خدا؟ حضرت فرمود: بلی ایشان آن جماعتند که
اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید » : یعنی «3» خدا در حقّ ایشان فرموده است أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ
و بعد از این ان شاء اللّه مذکور خواهد شد که مراد از اولو الامر ائمه معصومین اند ،«4» « رسول خدا را و اولو الامر از خود را
که
امر امامت با ایشان است و اطاعت امر ایشان واجب است و ایشانند آن جماعت که خدا در حقّ ایشان فرموده است إِنَّما وَلِیُّکُمُ
اولی به امر و صاحب اختیار شما » یعنی «5» اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُونَ
و به اتفاق ،« نیست مگر خدا و رسول او و آن جماعتی که برپا می دارند نماز را و می دهند زکات را در حالتی که در رکوعند
و موافق بعضی از احادیث از ائمه علیهم السّلام ،«6» خاصه و عامه از غیر حضرت امیر علیه السّلام تصدّق در رکوع بعمل نیامد
و صیغه جمع مؤید این است. «7» تصدّق در رکوع بعمل آمد
و به سند صحیح منقول است که مردي از اهل فارس از امام رضا علیه السّلام پرسید که:
اطاعت تو فرض است؟ گفت: آري، پرسید که: مثل اطاعت علی بن ابی طالب علیه السّلام فرض
ص: 101
.«1» است؟ فرمود: آري
و ایضا به سند معتبر از ابو بصیر روایت کرده است که از حضرت صادق علیه السّلام سؤال کرد که: آیا ائمه در امر امامت و
.«2» وجوب اطاعت همه به منزله یک شخصند و حکم ایشان یکی است؟ حضرت فرمود: بلی
روایت کرده اند که گفت: بر بالاي سر امام رضا علیه «3» و ایضا کلینی و دیگران به سندهاي معتبر از محمد بن زید طبري
السّلام ایستاده بودم در خراسان و جمع کثیري از بنی هاشم در خدمت آن حضرت بودند، از جمله ایشان اسحاق بن موسی بن
بود، پس حضرت فرمود: اي اسحاق! به من خبر رسیده است که مردم می گویند که «4» عیسی عباسی
ما دعوي می کنیم که مردم بندگان مایند! نه بحقّ قرابتی که من به حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دارم من هرگز
این سخن را نگفته ام و نشنیده ام از احدي از پدران من که این را گویند و خبر نیز به من نرسیده است از احدي از آباء من که
این را گفته باشند و لیکن می گوئیم که مردم بندگان مایند در اطاعت، یعنی به منزله بندگانند در اینکه اطاعت ما بکنند- و
مولی و آزادکرده هاي مایند در دین- که به سبب متابعت ما در دین از آتش جهنم آزاد شده اند، پس باید این سخن را
.«5» حاضران به غایبان برسانند
و ایضا کلینی به سند صحیح از ابی سلمه روایت کرده است که گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود:
مائیم آن جماعتی که حضرت عزت اطاعت ما را بر خلق واجب کرده است و مردم را چاره اي نیست از معرفت ما و معذور
نیستند مردم در شناختن ما، هر که ما را به امامت بشناسد مؤمن است و هر که انکار نماید، کافر؛ و هر که ما را نشناسد و انکار
نیز نکند که در مقام شک باشد مانند مستضعفین، او گمراه است تا برگردد
ص: 102
بسوي هدایتی که خدا بر او واجب کرده است از اطاعت واجبه ما، و اگر بر آن ضلالت بمیرد خدا به او می کند آنچه می
.«1» خواهد از عذاب یا عفو
و ایضا به سند معتبر روایت کرده است که: از حضرت امام رضا علیه السّلام پرسیدند از بهترین چیزي که بندگان تقرّب جویند
بسوي پروردگار، فرمود که: بهترین آنچه تقرّب جویند به
آن بسوي خدا اطاعت خدا و اطاعت رسول خدا و اطاعت اولی الامر است. حضرت باقر علیه السّلام فرمود که: دوستی ما ایمان
.«2» است و دشمنی ما کفر
و ایضا به سند معتبر روایت کرده است که گفت: به حضرت امام محمد باقر علیه السّلام عرض کردم که: می خواهم عرض
کنم بر تو دین خود را که خدا را به آن عبادت می کنم، فرمود:
بگو، عرض کردم: شهادت می دهم به وحدانیّت خدا و رسالت حضرت رسالت پناه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و اقرار دارم به
آنچه پیغمبر آورده است از جانب خدا و اقرار دارم به آنکه علی علیه السّلام امامی بود که خدا اطاعت او را واجب کرده بود،
پس بعد از او حسن علیه السّلام امامی بود که خدا اطاعت او را واجب کرده بود، بعد از او حسین علیه السّلام امامی بود که
خدا اطاعت او را واجب کرده بود، بعد از او علی بن الحسین علیه السّلام امامی بود که خدا اطاعت او را واجب کرده بود، پس
همه ائمه علیهم السّلام را چنین گفتم تا به آن حضرت رسیدم، پس گفتم که: تو بعد از ایشان امام واجب الاطاعه اي، حضرت
.«3» فرمود که: این دین خدا و دین ملائکه خداست
مترجم گوید که: دین ملائکه خداست یعنی ملائکه این دین را از براي بندگان خدا می پسندند چنانچه در دین اللّه این مراد
است، یا اینکه مراد این است که ملائکه مکلّفند به این اعتقادات چنانچه از اخبار دیگر ظاهر می شود.
فصل هفتم در بیان آنکه هدایت نمی توان یافت مگر از جهت ائمه حق،
و ایشانند وسیله میان خدا و خلق، و بدون معرفت ایشان نجات از عذاب الهی حاصل نمی گردد ابن بابویه
در مجالس و دیگران به سندهاي معتبر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده اند که آن حضرت فرمود: بلیه مردم بر ما
.«1» عظیم است، اگر ایشان را بسوي خود خوانیم اجابت ما نمی نمایند، و اگر ایشان را واگذاریم بغیر از ما هدایت نمی یابند
و ایضا در خصال روایت کرده است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم به جناب امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود که:
سه چیز است که قسم یاد می کنم که آنها حقّند:
اول آنکه تو و اوصیاي بعد از تو عرفائید که خدا را نمی توان شناخت مگر به راه معرفت شما.
دوم آنکه شما عرفا شناسانید که داخل بهشت نمی شود مگر کسی که شما را بشناسد و شما او را بشناسید.
.«2» سوم آنکه شما عرفائید که داخل جهنم نمی شود مگر کسی که شما را نشناسد و شما او را نشناسید
ص: 104
و در علل الشرایع به سند صحیح روایت کرده است که حضرت امام حسن عسکري علیه السّلام به اسحاق بن اسماعیل نوشت
که: حضرت عزت به منت و رحمت خود چون فرایض را بر شما واجب کرده است واجب نگردانید بر شما براي احتیاجی که
به آن داشته باشد بلکه رحمتی است از خداوندي که بجز او خداوندي نیست بسوي شما تا آنکه جدا کند خبیث را از طیّب، و
از براي آنکه امتحان کند آنچه در سینه هاي شماست و خالص گرداند آنچه در دلهاي شماست، و از براي آنکه پیشی گیرید
بسوي رحمت او و از براي آنکه زیادتی بهم رساند منزلهاي شما در بهشت او، پس واجب گردانید بر شما حج و عمره را و
برپا
داشتن نماز و دادن زکات و روزه و ولایت اهل بیت علیهم السّلام را، و گردانید از براي شما درگاهی براي آنکه بگشائید با
آن درهاي فرایض را و کلیدي باشد بسوي او، و اگر محمد و اوصیاء او از فرزندان او نمی بودند هرآینه شما مانند چهارپایان
حیران بودید و هیچ واجبی از واجبات را نمی دانستید، و آیا داخل شهر می توان شد مگر از دروازه اش؟ پس چون منت
گذاشت خدا به آنکه بعد از پیغمبر شما امامان و صاحبان اختیار براي شما برپا داشت در روز غدیر خم گفت الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ
امروز کامل گردانیدم از براي شما دین شما را و تمام » : یعنی «1» لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً
و واجب گردانید بر شما از براي دوستان خود حقی چند « گردانیدم بر شما نعمت خود را و پسندیدم اسلام را براي شما دین
که امر کرد شما را به اداي آنها براي آنکه حلال شود از براي شما آنچه دارید از زنان و اموال شما و آنچه می خورید و می
آشامید، و براي آنکه بشناساند شما را و عطا کند برکت و نمو و فراوانی در آنها و براي آنکه معلوم شود که کی اطاعت می
کند او را در پنهان.
بگو یا محمد: سؤال نمی کنم از شما مزدي بر پیغمبري » : یعنی «2» و باز فرموده قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبی
بغیر از مودّت و دوستی در خویشان
ص: 105
پس بدانید که هر که بخل نماید بخل نمی نماید مگر بر نفس خود زیرا که نفعش به خودش عاید می گردد، و ،« خود
بدرستی که خدا بی نیاز است
از شما و شما فقیران و محتاجان هستید بسوي خدا، پس بعد از آنکه حق بر شما ظاهر شد هر چه خواهید بکنید پس خدا و
رسول او بزودي می بینند عمل شما را و مؤمنان می بینند پس بازگشت شما بسوي داناي آشکار و نهان است پس خبر می دهد
.«1» شما را به کرده هاي شما و عاقبت نیکو براي پرهیزکاران است، و الحمد للّه رب العالمین
در معانی الاخبار از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده است که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: یا علی!
چون روز قیامت شود بنشینیم من و تو و جبرئیل بر صراط پس نگذرد احدي از صراط مگر آنکه با او نامه اي باشد که در آن
.«2» بیزاري از آتش جهنم به ولایت تو بوده باشد
و شیخ طوسی در مجالس از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که: مائیم سبب میان شما و میان خداي عزّ و جل
.«3»
و ایضا از حضرت امام حسین علیه السّلام روایت کرده است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم به حضرت امیر المؤمنین
.«4» علیه السّلام خطاب کرد: یا علی! تو و اصحاب تو در بهشتید، یا علی! تو و اتباع تو در بهشتید
و در احتجاج از عبد اللّه بن سلیمان روایت کرده است که: در خدمت حضرت امام محمد باقر علیه السّلام بودم مردي از اهل
بصره به خدمت آن حضرت عرض کرد که: حسن بصري می گوید: آنها که پنهان می کنند علم را آزار خواهد داد گند
شکمهاي ایشان اهل جهنم را، حضرت فرمود: هرگاه چنین باشد پس هلاك می شود مؤمن آل فرعون که خدا
در حقّ او
ص: 106
و مدح کرده است او را به کتمان ایمان، و همیشه علم پوشیده بوده است و پنهان از روزي که «1» فرموده است یَکْتُمُ إِیمانَهُ
خدا حضرت نوح علیه السّلام را به پیغمبري فرستاده است، پس حسن اگر خواهد به جانب راست رود و اگر خواهد به جانب
چپ رود بخدا سوگند که یافت نمی شود علم مگر نزد اهل بیت علیهم السّلام. پس حضرت فرمود که: محنت مردم بر ما عظیم
.«2» است، اگر ایشان را می خوانیم بسوي خدا اجابت ما نمی کنند، و اگر دست برمی داریم از ایشان بغیر ما هدایت نمی یابند
و به سند صحیح در بصائر الدرجات از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده است که: به سبب ما خدا عبادت کرده می شود و
به سبب ما خدا شناخته می شود و به سبب ما خدا را به یگانگی می شناسند، و محمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم حجاب
.«3» خداست یعنی واسطه است میان خدا و خلق
و در بشاره المصطفی به سند معتبر روایت کرده است از حضرت باقر علیه السّلام که: هر که خدا را بواسطه ما بخواند فلاح و
.«4» رستگاري یافته است، و هر که خدا را بغیر ما بخواند خود هلاك شده و دیگران را هلاك کرده
ص: 107
فصل هشتم در حدیث ثقلین و امثال آن
در بشاره المصطفی از طریق عامه از رافع آزاد کرده ابو ذر روایت کرده است که: دیدم ابو ذر را به حلقه در کعبه چسبیده و
می گفت: هر که مرا شناسد، شناسد، و هر که مرا نشناسد بشناسد، منم ابو ذر غفاري شنیدم از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله
و
سلّم که: هر که مقاتله کند با من در دفعه اولی و مقاتله کند با اهل بیت من در دفعه ثانیه خدا محشور گرداند او را در دفعه
ثالثه با دجّال، بدرستی که مثل اهل بیت من در میان شما مثل کشتی نوح است که هر که در آن کشتی سوار شد نجات یافت و
هر که تخلّف ورزید از آن غرق شد، و مثل درگاه حطه بنی اسرائیل است که هر که داخل آن درگاه شد نجات یافت و هر که
.«1» داخل نشد هلاك شد
و در بعضی از روایات در آخرش این ،«2» و شیخ طوسی رحمه اللّه به طرق بسیار این حدیث را روایت کرده است از ابو ذر
؟«3» زیادتی هست که حضرت در آخرش سه مرتبه فرمود: آیا رسانیدم رسالت خدا را
و سیّد ابن طاووس در طرائف از مسند احمد بن حنبل روایت کرده است از ابو سعید خدري که رسول خدا صلّی اللّه علیه و
آله و سلّم فرمود: بدرستی که در میان شما دو چیز بزرگ گذاشته ام مادامی که متمسک به آنها باشید هرگز گمراه نمی شوید
بعد از من، یکی بزرگتر است از
ص: 108
دیگري و آن کتاب خداست و آن ریسمانی است کشیده از آسمان بسوي زمین، و دیگري عترت من اهل بیت منند، بدرستی
.«1» که ایشان از یکدیگر جدا نمی شوند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند
و ایضا از احمد روایت کرده است که اسرائیل بن عثمان گفت: من زید بن ارقم را دیدم در خانه مختار پس به او گفتم: آیا
شنیدي از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم
.«2» گفت: بلی ؟« در میان شما دو چیز بزرگ می گذارم » یعنی « انّی تارك فیکم الثّقلین » : که می گفت
و ایضا احمد روایت کرده است از زید بن ثابت که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود:
بدرستی که من در میان شما دو چیز بزرگ می گذارم که خلیفه و جانشین منند در میان شما: کتاب خدا ریسمانی است
کشیده از آسمان بسوي زمین، و عترت من که اهل بیت منند، بدرستی که از هم جدا نمی شوند تا در حوض کوثر بر من وارد
.«3» می شوند
.«4» روایت کرده است « عمده » و این احادیث را شیخ و ابن بطریق در
که از معتبرترین کتابهاي عامه است در این زمان و « جامع الاصول » و ایضا سیّد ابن طاووس و ابن بطریق روایت کرده اند و از
نیز دیده ام همگی روایت کرده اند از یزید بن حیان « صحیح مسلم » خود از اصل آن نوشته ام و لفظ آن را نقل می کنم و در
که گفت:
رفتم من و حصین بن سبره و عمر بن مسلم به نزد زید بن ارقم پس چون نشستیم نزد او، حصین به او گفت: اي زید! تو خیر
بسیار یافته اي و دیده اي رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را و حدیث او را شنیده اي و با او جنگ و جهاد کرده اي و در
عقب او نماز کرده اي اي زید و ملاقات خیر بسیار کرده اي، اي زید! حدیث کن ما را به آنچه شنیده اي از حضرت رسول
خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم.
زید گفت: اي پسر برادر من! بخدا سوگند که سال من بسیار شده و عهد من به آن
ص: 109
حضرت قدیم
است و فراموش کرده ام بعضی از آنها را که به خاطر گرفته بودم از حضرت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، پس هر
چه را به شما روایت کنم و حدیث کنم قبول کنید و آنچه را روایت نکنم تکلیف نکنید مرا که: روایت کن، پس گفت: قام
رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله یوما فینا خطیبا بماء یدعی خمّا بین مکّه و المدینه فحمد اللّه و اثنی علیه و وعظ ثمّ ذکّر و قال:
الا ایّها النّاس! انّما انا بشر یوشک ان یأتینی رسول ربّی فاجیب و انّی تارك فیکم الثّقلین اوّلهما کتاب اللّه فیه الهدي و النّور
فخذوا بکتاب اللّه و استمسکوا به؛ فحثّ علی کتاب اللّه و رغّب فیه ثمّ قال: و اهل بیتی اذکّرکم اللّه فی اهل بیتی اذکّرکم اللّه
فی اهل بیتی اذکّرکم اللّه فی اهل بیتی. فقال له حصین: و من اهل بیته یا زید؟ أ لیس نساؤه من اهل بیته؟ فقال: نساؤه من اهل
بیته و لکنّ اهل بیته من حرم ال ّ ص دقه بعده، قال: و من هم؟ قال: آل علیّ و آل عقیل و آل جعفر و آل عبّاس، قال: کلّ هؤلاء
حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ایستاد روزي در میان ما و خطبه خواند در آبی که » : یعنی « حرم الصّدقه؟ قال: نعم
می گویند در میان مکه و مدینه، پس حمد و ثناي خداوند گفت و پند داد و آخرت را به یاد مردم آورد و فرمود « خم » آن را
که: اي گروه مردم! نیستم من مگر بشري، نزدیک است که بیاید رسول پروردگار من- یعنی ملک موت- پس اجابت
کنم و بروم، بدرستی که می گذارم در میان شما دو چیز بزرگ: اول آنها کتاب خداست که در آن هدایت و نور هست پس
بگیرید کتاب خدا را و چنگ زنید در آن- پس حضرت تحریص و ترغیب نمود در عمل به کتاب خدا- پس فرمود: و دیگر
اهل بیت من است. پس سه مرتبه فرمود که: خدا را به یاد شما می آورم در حقّ اهل بیت من، یعنی آزار ایشان مکنید و حرمت
ایشان را رعایت کنید و حقّ امامت را از ایشان غصب مکنید. پس حصین گفت که: اهل بیت او کیستند اي زید؟ آیا زنان او از
اهل بیت او نیستند؟ زید گفت که: از اهل خانه او هستند امّا مراد از اهل بیت در اینجا آنهایند که محرومند از تصدّق بعد از او،
گفت: کیستند آنها؟ زید گفت: آل علی و آل عقیل و آل جعفر و آل عباس، حصین گفت: اینها محرومند از صدقه؟ گفت:
.«1» « بلی
ص: 110
مترجم گوید که: بعد از این مذکور خواهد شد که زید غلط کرده است و اهل بیت مخصوص آل عباست، و ایضا این مضمون
.«1» و سایر کتب روایت کرده اند « جامع الاصول » را به اندك اختلافی در
و سیّد از ابن مغازلی شافعی به چندین طریق روایت کرده است که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که:
بدرستی که نزدیک شده است که مرا بخوانند به عالم قدس و اجابت نمایم و بدرستی که در میان شما دو چیز بزرگ گذاشته
ام: کتاب خدا ریسمانی است کشیده از آسمان بسوي زمین، و عترت من که اهل بیت منند،
و بدرستی که خداوند لطیف و خبیر خبر داد مرا که این دو تا از یکدیگر جدا نمی شوند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند
.«2» پس نظر کنید که چگونه خلافت من خواهید کرد در رعایت ایشان
و ایضا سیّد از کتاب فضایل قرآن ابن ابی الدنیا روایت کرده است که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که:
منم فرط شما بر حوض کوثر که پیش از شما وارد می شوم که از براي شما مهیّا کنم، پس چون وارد شوید و مرا ملاقات کنید
سؤال خواهم کرد از ثقلین که چگونه خلافت من در حقّ ایشان کرده اید؛ پس ندانستیم که ثقلین چیست تا اینکه مردي از
مهاجرین برخاست و گفت: اي پیغمبر خدا! پدر و مادرم فداي تو باد ثقلین کدامند؟
حضرت فرمود: بزرگترین آنها کتاب خداست، یک طرف آن به دست خدا و طرف دیگر به دست شماست پس چنگ زنید
در آن تا نلغزید و گمراه نشوید، و کوچکتر آنها عترت منند هر که از ایشان رو به قبله من کند و اجابت دعوت من کند پس
مکشید ایشان را و فریب مدهید ایشان را، بدرستی که من سؤال کرده ام از خداوند صاحب لطف و احسان و دانا پس
ص: 111
عطا کرد مرا که هر دو با هم نزد من آیند در حوض کوثر مانند این دو تا- و اشاره کرد به انگشت شهادت و میان- یاري
کننده این دو تا یاري کننده من است، و خوار کننده این دو تا خوار کننده من است، و دشمن این دو تا دشمن من است، و
بدرستی که هلاك
نشدند امّتی بیش از شما مگر آنکه عمل کردند به خواهشهاي نفسانی خود و معاونت یکدیگر کردند در ضرر پیغمبر خود و
.«1» کشتند آنها را که امر به عدالت می کردند در میان ایشان
به «2» و ایضا صاحب طرائف از ثعلبی که از مفسران عامه است روایت کرده است در تفسیر آیه وَ اعْتَصِ مُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً
چندین سند که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که: أیها الناس! گذاشته ام در میان شما دو امر بزرگ که خلیفه و
جانشین منند در میان شما، اگر بگیرید و عمل کنید و متابعت آنها را بکنید هرگز گمراه نشوید بعد از من: یکی بزرگتر است
از دیگري که آن کتاب خداست ریسمانی کشیده میان زمین و آسمان، و عترت من که اهل بیت منند؛ از یکدیگر جدا نمی
.«3» شوند تا در حوض کوثر به نزد من آیند
و ابن اثیر در جامع الاصول که بالفعل در میان عامه متداول و معتبر است روایت کرده است از صحیح ترمذي از جابر بن عبد
اللّه انصاري که گفت: دیدم رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را در روز عرفه که بر ناقه عضبا سوار بود و خطبه می
خواند شنیدم که می گفت: من گذاشته ام در میان شما چیزي را که اگر اخذ کنید به آن هرگز گمراه نمی شوید: کتاب خدا
.«4» و عترت من که اهل بیت منند
و ایضا از صحیح ترمذي از زید بن ارقم روایت کرده است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که: من در میان
شما می گذارم چیزي را که اگر متمسک به آن شوید
هرگز گمراه نگردید بعد از من، دو چیز است که یکی از دیگري بزرگتر است و آن کتاب خداست ریسمانی کشیده از زمین
تا آسمان، و عترت من که اهل بیت منند، هرگز از یکدیگر جدا نمی شوند تا در
ص: 112
.«1» حوض- کوثر- بر من وارد شوند پس نظر کنید که چگونه خلافت من در حقّ ایشان خواهید کرد
و در احتجاج از سلیم بن قیس هلالی روایت کرده است که گفت: روزي من و جیش بن المعقر در مکه بودیم ناگاه ابو ذر
رضی اللّه عنه برخاست و حلقه در خانه کعبه را گرفت و به صداي بلند ندا کرد در موسم حج: أیها الناس! هر که مرا شناسد،
شناسد، و هر که نشناسد منم جندب بن جناده و منم ابو ذر، أیها الناس! من شنیدم از پیغمبر شما که گفت که: مثل اهل بیت
من در امّت من مثل کشتی نوح است در میان قومش، هر که سوار شد در آن کشتی نجات یافت و هر که تخلّف کرد از آن
غرق شد، و مثل درگاه حطّه است در بنی اسرائیل، أیها الناس! من شنیدم از پیغمبر شما که گفت: بدرستی که من گذاشتم در
میان شما دو چیز که هرگز گمراه نشوید مادامی که متمسک به آنها باشید: کتاب خدا و اهل بیت من ... تا آخر حدیث.
پس چون ابو ذر به مدینه آمد، عثمان فرستاد بسوي او و گفت: چه باعث شد تو را که در موسم حج ایستادي و آنها را گفتی؟
گفت: عهدي بود که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم با من کرده بود و
مرا به آن امر نموده بود.
عثمان گفت: که از براي تو گواهی به اینها می دهد؟ پس برخاست جناب امیر علیه السّلام و مقداد رضی اللّه عنه شهادت
دادند، پس هر سه بیرون رفتند، عثمان اشاره کرد به حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام و گفت: این و دو مصاحبش گمان می
.«2» کنند که کاري از پیش خواهند برد و چیزي بدستشان خواهد آمد
و ابن بابویه در امالی به سند معتبر از ابن عباس روایت کرده است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که: هر که
به دین من اعتقاد کند و بر طریقه من راه رود و متابعت سنّت من کند پس باید که اعتقاد کند که ائمه از اهل بیت من بهترند از
جمیع امّت من، بدرستی که مثل ایشان
ص: 113
.«1» در این امّت مثل باب حطّه است در بنی اسرائیل
و در عیون اخبار الرضا به سندهاي بسیار از آن حضرت روایت کرده است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود
که: مثل اهل بیت من در میان شما مثل سفینه نوح علیه السّلام است، هر که در کشتی متابعت اهل بیت سوار شود نجات یابد و
.«2» هر که تخلّف کند از آن در پس گردنش زنند و در آتش جهنم اندازند
و در صحیفه الرضا علیه السّلام نیز مذکور است ،«3» و همین حدیث را ابن اثیر از اعاظم علماي عامه در نهایه نقل کرده است
.«4»
که «5» و عیاشی در تفسیرش از حضرت امام رضا علیه السّلام روایت کرده است در تفسیر آیه قُولُوا حِطَّهٌ نَغْفِرْ لَکُمْ خَطایاکُمْ
حضرت باقر علیه
.«6» السّلام فرمود: مائیم باب حطّه شما
مترجم گوید: میان مفسران و مورخان خلاف بسیار است در دخول باب حطّه، و آنچه مشهور است آن است که بعد از وفات
حضرت موسی علیه السّلام که چهل سال مدت تیه تمام شد حضرت یوشع وصیّ موسی بنی اسرائیل را برداشت و به جنگ
عمالقه آمد که شهر اریحا را که از بلاد شام است فتح کند، پس چون فتح کردند و عمالقه را کشتند و بلاد شام را متصرف
شدند، حق تعالی امر کرد ایشان را که داخل شهر اریحا شوند از روي تواضع و مثل استغفار کنندگان سرها به زیر افکنند
چنانچه خدا فرموده است وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْیَهَ فَکُلُوا مِنْها حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَداً وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّهٌ نَغْفِرْ لَکُمْ
یعنی « حطّ عنّا خطایانا » و اکثر سجود را تفسیر کرده اند به خم شدن و فروتنی کردن و حطّه را تفسیر کرده اند به «7» خَطایاکُمْ
و گفته اند که: گناه ایشان آن بود که در زمان « فروریز از ما گناهان ما را »
ص: 114
.«1» حضرت موسی علیه السّلام قبول نکردند که داخل اریحا شوند و مبتلا به بلیّه شدند
بزودي زیاد می کنیم نیکی » : یعنی «2» و از ابن عباس روایت کرده اند که: حطّه به معنی لا اله الا اللّه است، وَ سَنَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ
پس مبدّل کردند آنها که ستم کردند بر خود گفتاري » : یعنی «3» فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا قَوْلًا غَیْرَ الَّذِي قِیلَ لَهُمْ ،« نیکی کنندگان را
گفته اند که: ایشان خم نشدند و نشستنگاه خود را بر روي زمین می کشیدند و ،« غیر آنچه به ایشان گفته شده بود که بگویند
می رفتند و به جاي
از روي استهزا و استخفاف به امر خدا، پس خدا بر ایشان « گندم سرخی می خواهیم » یعنی « حطا سمقانا » حطّه می گفتند
تاریکی و طاعون فرستاد که در یک ساعت هفتاد هزار کس از ایشان کشت پس خدا رحم کرد و از ایشان طاعون را برداشت
پس فرو فرستادیم بر آنها که » یعنی «4» چنانچه خدا فرموده است فَأَنْزَلْنا عَلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ
پس اهل بیت علیهم السّلام در این امّت مثل آن «5» « ستم کرده بودند عذابی از آسمان به سبب فسقی که ایشان کرده اند
و هر که در درگاه متابعت ایشان داخل شود از عذاب دنیا و آخرت نجات یابد، و ،«6» درگاه است زیرا که ایشان باب اللّه اند
هر که تکبر کند از اقرار به امامت ایشان و متابعت ایشان نکند هلاك شود به هلاك معنوي و گمراه گردد در دنیا و عقبی و به
عذابهاي الهی معذّب گردد.
و در جلد اول، در تفسیر امام علیه السّلام نقل شده که: حق تعالی صورت محمد و علی را در دروازه شهر ممثّل گردانید و امر
پس حضرت ،«7» کرد ایشان را که سجده کنند بر آن مثالها و تازه کنند بر خود بیعت و محبت ایشان را تا آخر آنچه گذشت
فرمود که: حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود که: از براي بنی اسرائیل دروازه حطّه را نصب کردند و نصب کردند از
ص: 115
براي شما اي امّت محمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم درگاه حطّه اهل بیت محمد علیهم السّلام را و امر کردند شما را به متابعت
ایشان و ملازم بودن طریقت ایشان تا
خدا گناهان شما را بیامرزد و نیکوکاران شما را ثواب زیاد کرامت فرماید، و باب حطّه شما بهتر است از باب حطّه بنی اسرائیل
زیرا که درگاه ایشان از چوب چند است؛ و ما سخنگویان، راستگویان، مؤمنان، هدایت کنندگان، فاضلانیم، چنانچه رسول
خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که: ستاره ها در آسمان امانند از خرق شدن و اهل بیت من امان امّت منند از گمراه
شدن در دین خود، و ایشان در زمین هلاك نمی شوند مادامی که از اهل بیت من کسی باشد که متابعت سیرت و سنّت او
.«1» نمایند
و ایضا حضرت رسالت پناه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: هر که خواهد که به روش زندگانی من زندگانی کند و به روش
مردن من بمیرد و ساکن شود در جنّت عدن که پروردگار من مرا وعده داده است و چنگ زند در درختی که حق تعالی به
دست قدرت خود غرس نموده است و فرموده است که: باش پس بهم رسیده است، پس ولایت علی بن ابی طالب را اختیار
کند و اقرار نماید به امامت او و با دوست او دوست باشد و با دشمن او دشمن، و اختیار کند بعد از او ولایت فرزندان فاضل او
را که اطاعت خدا می کنند بدرستی که ایشان از طینت من خلق شده اند و خدا روزي ایشان کرده فهم و علم مرا، پس واي بر
.«2» آنها از امّت من که تکذیب فضل ایشان کنند و قطع کنند از ایشان پیوند مرا، خدا نرساند به ایشان شفاعت مرا
و حدیث سفینه نوح را سیّد در طرائف از کتاب ابن مغازلی شافعی به
و حدیث سفینه و باب حطّه را سلیم ،«3» چندین طریق روایت کرده است از ابن عباس و ابو ذر و سلمه بن الاکوع و غیر ایشان
بن قیس از حضرت علی بن الحسین علیه السّلام روایت کرده که به حضرت
ص: 116
.«1» عرض کرد که: زیاده از صد نفر از فقهاي صحابه شنیده ام
و ابن بابویه رحمه اللّه در امالی و اکمال الدین از ابن عباس روایت کرده است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم به
علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمود: یا علی! من شهر حکمتم و تو دروازه آنی، و داخل شهر نمی توان شد مگر از دروازه آن،
و دروغ می گوید کسی که دعوي می کند که مرا دوست می دارد و تو را دشمن می دارد زیرا که تو از منی و من از توام،
گوشت تو از گوشت من است و خون تو از خون من، و روح تو از روح من است و پنهان تو از پنهان من است و آشکار تو
آشکار من، و تو امام امّت منی و خلیفه و جانشین من بر امّت من بعد از من، سعادتمند کسی است که اطاعت تو کند و شقی
کسی است که نافرمانی تو کند، و سعادتمند کسی است که ولایت تو اختیار کند و زیانکار کسی است که با تو دشمنی کند،
و رستگار کسی است که از تو جدا نشود و هلاك شده کسی است که از تو جدا شود، مثل تو و مثل امامان از فرزندان تو بعد
از من مثل کشتی نوح است که هر که سوار شد نجات یافت و هر
که تخلّف کرد غرق شد، و مثل شما مثل ستارگان آسمان است که هر ستاره که فرو می رود ستاره اي دیگر طلوع می کند تا
.«2» روز قیامت
انّی تارك فیکم الثّقلین کتاب اللّه » : و ایضا از زید بن ثابت روایت کرده است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود
.«3» « و عترتی اهل بیتی الا و هما الخلیفتان من بعدي و لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض
و در اکمال الدین و معانی الاخبار و خصال از ابو سعید خدري روایت کرده است که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و
سلّم فرمود که: من در میان شما دو چیز بزرگ می گذارم که یکی بلندتر است از دیگري، کتاب خدا که ریسمانی است
کشیده از آسمان بسوي زمین و عترت من، بدرستی که از یکدیگر جدا نمی شوند تا در حوض بر من وارد شوند؛ راوي گفت:
از
ص: 117
.«1» ابو سعید پرسیدم که: عترت او کیست؟ گفت: اهل بیت او
و ایضا از ابو عمرو مصاحب ابو العباس نحوي لغوي شنیدم که می گفت: اینها را از براي آن نقل می گفتند که تمسک به آنها
.«2» سنگین و دشوار است
و ابن بابویه حدیث ثقلین را در اکمال الدین و غیر آن به بیست سند روایت کرده است از ابو سعید خدري و ثعلبی و ابو هریره
و حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام و زید بن ارقم و جابر بن عبد اللّه انصاري و ابو ذر غفاري و زید بن ثابت و غیر ایشان از
.«3» صحابه
و علی بن ابراهیم روایت کرده است که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در
حجه الوداع در مسجد خیف فرمود که: من فرط شمایم و پیش از شما به نزدیک حوض می روم و شما بعد از من وارد می
تا صنعاء یمن، و در آن قدحها از نقره خام است به عدد «4» شوید بر حوض، حوضی که عرضش از ما بین بصري شام است
ستاره هاي آسمان و بدرستی که در آنجا سؤال خواهم کرد از ثقلین که: چه کردید به آنها؛ گفتم: یا رسول اللّه! ثقلین
کدامند؟ فرمود:
کتاب خدا که ثقل بزرگ است یک طرفش بدست خدا و طرف دیگر بدست شماست پس دست زنید به آن تا گمراه نشوید
و هرگز نلغزید، و عترت من که اهل بیت منند؛ بدرستی که خبر داد مرا خداوند صاحب لطف و احسان و داناي آشکار و پنهان
که این دو تا از یکدیگر جدا نمی شوند تا در حوض بر من وارد شوند مانند این دو انگشت من- و دو انگشت سبّابه را با هم
.«5» - جفت کرد- و نمی گویم مانند این دو تا که یکی بر دیگري زیادتی کند- و جمع کرد میان سبّابه و انگشت میان
مترجم گوید: در آنچه پیش مذکور شد که به این دو انگشت تشبیه شد منظور جدا نشدن بود و تشبیه به انگشت شهادت و
میانین از یک دست مناسبتر بود و در آنجا منظور
ص: 118
پیشی نگرفتن است، و تشبیه به دو انگشت شهادت مناسبتر است و انگشت میان مناسب نیست زیرا که بلندتر است و پیشی می
گیرد بر انگشت شهادت، و مقصود از هر دو فی الجمله آن است که لفظ و معنی قرآن نزد اهل بیت علیهم السّلام است و
دیگري
تمام هر دو را ندارد؛ و ایضا عمل قرآن مجید بتمامه از اوامر و نواهی مخصوص ایشان است چنانچه در وصف حضرت رسول
صلّی اللّه علیه و آله و سلّم وارد شده است که خلق آن حضرت بود.
و ایضا ایشان شهادت می دهند بر حقیقت قرآن و قرآن شهادت می دهد بر حقیقت ایشان چنانچه در حدیث وارد شده که:
.«2» و بعضی از روایات ربع وارد شده است ؛«1» ثلث قرآن در فضایل ایشان است و ثلثی در مثالب دشمنان ایشان
و ابن بابویه در اکثر کتب خود از حضرت سیّد الشهدا علیه السّلام روایت کرده است که: از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام
پرسیدند که: عترت کیست؟ گفت که: منم و حسن و حسین و نه فرزندان او که نهم ایشان مهدي قائم صلوات اللّه علیهم است،
.«3» جدا نمی شوند از کتاب خدا و کتاب خدا از ایشان جدا نمی شود تا در حوض بر من وارد می شوند
و صفار در بصائر الدرجات و عیاشی در تفسیر، حدیث ثقلین را به سندهاي بسیار از طریق اهل بیت علیهم السّلام روایت کرده
.«4» اند
و ایضا در بصائر الدرجات از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده است که: خدا را در زمین سه حرمت است: قرآن و عترت
من و کعبه که خانه محترم خداست، امّا قرآن را پس تحریف کردند و تغییر دادند؛ و امّا کعبه را پس خراب کردند؛ و امّا
.«5» عترت مرا پس کشتند، همه اینها امانتهاي خدا بودند و همه را ضایع کردند
بدان که حدیث ثقلین و سفینه و باب حطّه متواترند و لغویان همه نقل کرده اند و ابن اثیر
ص: 119
در نهایه گفته
گفته است که: چرا اینها را ثقل نامید؟ از « انّی تارك فیکم الثّقلین کتاب اللّه و عترتی » است که: در حدیث وارد شده است
براي آنکه اخذ به آنها و عمل کردن به آنها سنگین و دشوار است و هر چیز خطیر نفیس را ثقل می گویند، پس اینها را ثقل
.«1» نامید از جهت اعظام قدر آنها و تفخیم شأن ایشان
.«2» « مثل اهل بیتی کمثل سفینه نوح من تخلّف عنها زخّ به فی النّار » و باز در نهایه گفته که: در حدیث است که
انّی » و در قاموس گفته است که: ثقل- محرکه- هر چیز نفیس است که ضبط کنند و پنهان دارند، و به این معنی است حدیث
.«3» « تارك فیکم الثّقلین کتاب اللّه و عترتی
و سیّد مرتضی رضی اللّه عنه در شافی گفته است که: دلیل بر صحت حدیث ثقلین آن است که جمیع امّت آن را تلقّی به قبول
نموده اند و احدي از ایشان به اختلافی که در تأویلش کرده اند در صحت حدیث نکرده اند، و قاعده علما آن است که اگر
شکی در صحت حدیث داشته باشند اول در آن باب سخن می گویند و بعد از آن در تأویل و معنی آن سخن می گویند، و
عدول کردن ایشان از این قاعده دلیل است بر آنکه شکی در صحت آن ندارند. و بعد از آن گفته است که: عترت آدمی در
لغت، نسل اوست مانند فرزند و فرزند فرزند او؛ و بعضی از اهل لغت توسعه دادند و گفته اند: عترت مرد، نزدیکترین قوم
اوست بسوي او در نسب، پس بنا بر قول اول ظاهر و حقیقت لفظ شامل حسن و حسین علیهما السّلام و
اولاد ایشان خواهد بود، و بنا بر قول ثانی شامل ایشان و جمعی که در قرب نسب مثل ایشانند نیز خواهد بود به آنکه حضرت
رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مقیّد فرموده است سخن را به قیدي که شبهه را از آن زایل گردانیده است و سخن را واضح
نموده است به آنکه فرموده است:
عترت من اهل بیت من است، پس حکم را متوجه ساخته است بسوي کسی که مستحقّ هر دو نام بوده باشد، و ما می دانیم
کسی که از عترت آدمی موصوف باشد به آنکه از اهل
ص: 120
بیت اوست اولاد اولاد است و کسی که جاري مجراي ایشان باشد از نسب قریب به آنکه حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و
سلّم خود بیان فرموده که اهل بیت او چه جماعتند زیرا که اخبار متظافره وارد شده است که: جمع کرد آن حضرت، حضرت
امیر المؤمنین علیه السّلام و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام را در خانه خود و عبائی بر روي ایشان افکند و گفت:
خداوندا! اینها اهل بیت منند پس رجس و بدیها و شک را از ایشان دور گردان و پاك کن ایشان را از گناه و صفات ذمیمه
پاك گردانیدنی، پس آیه تطهیر نازل شد در این وقت، پس امّ سلمه زوجه آن حضرت گفت: یا رسول اللّه! آیا من از اهل
بیت تو نیستم؟ حضرت فرمود که: نه، و لیکن تو بر خیري؛ پس نام اهل بیت را مخصوص این جماعت گردانید و غیر ایشان را
داخل نگردانید، پس می باید که حکم در حدیث ثقلین متوجه باشد بسوي ایشان
و بسوي کسی که ملحق باشد به ایشان به دلیل دیگر، و اجماع کرده اند هر که این حکم را ثابت گردانیده است در ایشان-
یعنی وجوب تمسک به ایشان و پیروي کردن ایشان- بر آنکه اولاد نیز جاري مجراي ایشان و حکم ایشان دارند.
و اگر گویند که: بنا بر بعضی از احتمالات که مذکور شد می باید که جناب امیر علیه السّلام داخل عترت نباشد؛ جواب می
گوئیم که: کسی که عترت را مخصوص اولاد اولاد او می داند از شیعه می گوید که: جناب امیر صلوات اللّه علیه هر چند که
ظاهر لفظ عترت آن حضرت را شامل نیست امّا پدر عترت است و سیّد و بهتر و مهتر ایشان است، و حکم در باب عترت بدلیل
.«1» خارج شامل آن حضرت هست
و اگر گویند که: گاه باشد که حکم به عدم ضلالت از براي کسی باشد که متمسک به کتاب و عترت هر دو بوده باشد نه به
عترت تنها؛ جواب گوئیم که: بنابراین سخن بی فایده می شود زیرا که هرگاه کتاب به تنهائی حجت باشد، چیزي که به تنهائی
حجت نباشد به آن ضم کردن فایده نخواهد داشت و خصوص عترت دخل نخواهد داشت، همه کس و همه چیز هم چنین
است که هرگاه موافق کتاب باشد حجت خواهد بود، پس عترت را
ص: 121
تخصیص کردن و قطع کردن بر آنکه ایشان از کتاب جدا نمی شوند تا روز قیامت دلیل آن است که قول ایشان به تنهائی
حجت است.
و عامه این حدیث را حمل کرده اند بر آنکه اجماع اهل بیت علیهم السّلام حجت است و این فایده نمی کند زیرا که معلوم
است اجماع ایشان بر
آنکه حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام بعد از حضرت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بی فاصله خلیفه است الّا شاذّي که
خروج ایشان از اجماع ضرر ندارد به آنکه از همین حدیث ممکن است استدلال کردن بر آنکه در هر عصري حجتی معصوم
مأمون می باید باشد، زیرا که ما می دانیم که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ما را مخاطب به این سخن نکرد مگر
براي آنکه قطع عذرها بکند و حجت بر ما تمام کند در امر دین و راهنمائی کند ما را به چیزي که به سبب آن نجات یابیم از
شک و ریب.
یعنی کتاب و عترت دو خلیفه « و هما الخلیفتان من بعدي » : مؤید و موضح آن است آنچه در روایت زید بن ثابت مذکور است
و جانشین منند بعد از من، زیرا که معلوم است که مراد آن است که آنچه را در حال حیات من به من رجوع می کردید باید
که بعد از من به ایشان رجوع کنید، پس می گوئیم که خالی از دو صورت نیست:
اول آنکه: اجماع ایشان حجت است چنانکه مخالف فهمیده است.
دوم آنکه: در هر عصري معصومی در میان ایشان هست که قول او حجت است.
اگر اول مراد باشد حجت را بر ما تمام نکرده خواهد بود و قطع عذر ما نشده خواهد بود و در میان ما خلیفه که قائم مقام او
باشد نگذاشته خواهد بود، زیرا که در هر مسأله واجب نیست که اجماع ایشان منعقد گردد، و آنچه اجماع ایشان بر آن منعقد
شده است شاید یک جزو از هزار جزو مسائل شریعت بوده باشد، پس حجت چگونه بر
ما تمام می کند در شریعت به کسی که نزد او از حاجت ما نیست مگر اندکی از بسیار؛ پس این دلیل است بر آنکه ناچار است
در هر عصري از حجتی در میان اهل بیت که مأمون باشد و به گفته او قطع حاصل شود، و این دلیلی است بر وجود حجت و به
ادله خاصه معلوم می شود که آن حجت کیست بر سبیل تفصیل. و چون فرمود که: از هم جدا نمی شوند تا روز قیامت، پس
حکم کتاب و اصل آن تا روز قیامت باقی است و باید که آن حجت نیز همیشه باقی باشد و در هر
ص: 122
.«1» عصري فردي از آن بوده باشد
مترجم گوید که: بلکه احتیاج به حجت زیاده است از احتیاج به کتاب، زیرا که از ظاهر قرآن قلیلی از احکام معلوم می شود و
آنها نیز در نهایت اجمال و تشابه، چنانچه بعضی گفته اند که: محکمترین آیات قرآن آیه وضو است و در آن هشتاد تشابه
هست، پس در اصل اکثر عمده احکام شریعت با شرح و تفسیر و تفصیل احکام موجوده در ظاهر قرآن محتاجند به خلیفه، و از
اینجا نیز ظاهر می شود که قول به آنکه رجوع به کتاب و عترت با هم است صورت ندارد، زیرا که سایر احکام که از قرآن
ظاهر نمی شود بلکه آنها که ظاهر می شود نیز از جهت تشابه بر مردم مشتبه می نماید و قطع عذر ایشان به این هر دو نمی
شود.
و امّا دلالت این عبارت بر تنصیص بر امامت و خلافت و وجوب متابعت ظاهر است، پس کسی که اندك عقلی و انصافی
داشته باشد شک نمی کند در آن،
مثل آنکه هرگاه پادشاهی یا حاکمی از شهر بیرون رود و بگوید که فلان را در میان شما گذاشته ام از آن نمی فهمند بغیر
آنکه چنانچه اطاعت من می کردید باید که اطاعت او را کنید، و کسی که از خانه خود اراده سفر کند و گوید که فلان را در
میان شما می گذارم دلالت نمی کند مگر بر آنکه او وکیل من است و صاحب اختیار خانه من است، خصوصا وقتی که اول
بگوید که:
من بشرم و بزودي داعی پروردگار خود را اجابت می کنم، و بعد از آن بگوید که: من در میان شما عترت و کتاب را می
گذارم.
و امّا آنچه در اکثر اخبار مذکوره به تفصیل کتاب بر عترت وارد شده است و از فحاوي اخبار بسیار دیگر تفضیل عترت بر
کتاب ظاهر می شود جمع در میان اینها خالی از اشکال نیست، و حقیر را وجهی متین به خاطر قاصر رسیده و تفسیر آن را در
ایراد نموده ام مجملش آن است که: « عین الحیوه » کتاب
قرآن مجید را الفاظ و معانی بسیار است از ظهر و بطن، تا هفت بطن و هفتاد بطن
ص: 123
تا روز قیامت « ما کان و ما یکون » و موافق احادیث بسیار لفظ قرآن و تمامش مخصوص اهل بیت علیهم السّلام است، بلکه علم
و جمیع شرایع و احکام در قرآن هست و علمش نزد ایشان مخزون است، پس حامل کامل قرآن مجید ایشانند، و همچنین عمل
نمودن به جمیع احکام و شرایع قرآن مخصوص ایشان است چون از جمیع گناهان معصوم و به جمیع کمالات بشري متّصفند.
و ایضا اکثر قرآن در مدح ایشان و مذمّت مخالفان ایشان است چنانچه سابقا
مذکور شد، و این معنی نیز ظاهر است که مدح هر صفت کمالی که در قرآن واقع است به مدح صاحب آن صفت برمی
گردد و صاحب آن صفت بر وجه کمال ایشانند، و مذمّت هر صفت نقصی که وارد شده است به مذمّت صاحبان آن صفات
عاید می گردد که دشمنان ایشانند، و چون قرآن شخصی نیست قائم به ذات بلکه عرضی است که در محالّ مختلفه ظهورات
مختلفه دارد چنانچه پیوسته در علم ملک علّام بوده است و از آنجا در لوح ظاهر گردیده و از آنجا به قلب حضرت جبرئیل
منتقل شده و از جانب خدا بلا واسطه یا بواسطه جبرئیل در روح مقدس و قلب منوّر حضرت رسالت پناه صلّی اللّه علیه و آله و
سلّم ظاهر گردیده و از آنجا به قلوب اوصیا و مؤمنین درآمده و در صورت کتابی جلوه نموده، پس اصل قرآن را حرمتی
است، و به سبب آن در هر جا که ظهور کرده آن محل را حرمتی بخشیده، و در هر جا که ظهور او زیاده است موجب حرمت
آن بیشتر گردیده، پس هرگاه آن نقشهاي مرکب و لوح و کاغذي که بر آن نقش بسته و جلدي که مجاور آنها گردیده با
آنکه پست ترین ظهورات آن است آن قدر حرمت به آن بخشیده که اگر کسی خلاف آدابی نسبت به آنها بعمل آورد کافر
می شود، پس قلب مؤمنی که حامل قرآن گردیده حرمتش زیاده از نقش و کاغذ قرآن خواهد بود چنانچه وارد شده است که
مؤمن حرمتش از قرآن بیشتر است، و از مضامین و اخلاق حسنه قرآن هر چند در مؤمن بیشتر ظهور کرده
موجب احترام او زیاده گردیده، و هر چند خلاف آن اوصاف از نقایص و معاصی و اخلاق رذیله ظهور کرده موجب نقصان
ظهور قرآن و نقص حرمت او گردیده، پس این مراتب ظهورات قرآن و اوصاف آن زیاده می گردد تا چون به مرتبه حضرت
رسالت و اهل بیت او برسد مرتبه ظهورش به نهایت
ص: 124
می رسد، بلکه اگر به حقیقت نظر کنی قرآن حقیقی ایشانند که محلّ لفظ قرآن و معنی آن و اختلاف آنند، چنانچه دانستی
که قرآن چیزي را گویند که نقش قرآن در آن باشد و نقش کامل قرآن به حسب لفظ و معنی در قلوب مطهره ایشان حاصل
است چنانچه حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام می فرمود که: منم کلام اللّه ناطق، و احادیث به این مضامین بسیار است که در
عین الحیاه بعضی از آنها را ایراد کرده ام.
پس بنا به تحقیق حاصل این احادیث این خواهد بود که این جهت ایشان که جهت اتحاد با قرآن و حاصل علم آن بودن است
و سایر جهات ایشان «1» « لقد ف ّ ض لناهم علی علم علی العالمین » : بهتر است از سایر جهات ایشان چنانچه حضرت فرموده است
انساب شریفه و نصوص و امثال اینهاست، اگر چه اینها را نیز داخل جهت قرآنیّت می توان کرد امّا عمده جهت قرآنیّت علم
است، و اللّه یعلم.
فصل نهم در بیان سایر نصوص متفرقه ایشان که مجملا در ضمن اخبار مختلفه وارد شده است
در کتاب بشاره المصطفی از ابو هریره روایت کرده است که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که: بهتر شما،
.«1» بهتر شماست از براي اهل بیت من بعد از من
و ایضا از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم به روایت جابر بن
عبد اللّه انصاري روایت کرده است که فرمود: فرزندان پدري عصبه- یعنی خویشان پدري- می دارند که منسوب به آنها می
باشند مگر فرزندان فاطمه علیها السّلام که من ولیّ ایشان و عصبه ایشانم و ایشان عترت منند و از طینت من خلق شده اند، واي
بر آنها که تکذیب نمایند فضیلت ایشان را، هر که ایشان را دوست دارد خدا او را دوست دارد و هر که ایشان را دشمن دارد
.«2» خدا او را دشمن می دارد
و ایضا به سند معتبر از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده است: بدرستی که حضرت عزت بر بندگان پنج چیز را
واجب گردانیده است و واجب نگردانیده مگر خوب و نیکو را: نماز و زکات و حج و روزه و ولایت ما اهل بیت، پس عمل
کردند مردم به چهار چیز و استخفاف کردند به پنجم، بخدا سوگند که کامل نکرده اند آن چهار خصلت را تا
ص: 126
.«1» کامل گردانند آنها را به پنجم؛ یعنی اعتقاد به امامت اهل بیت علیهم السّلام شرط قبول آنهاست
ایضا از آن حضرت روایت کرده است که: مائیم نجیبان و اولاد ما اولاد پیغمبرانند و گروه ما گروه خدایند و گروهی که بر ما
.«2» خروج کرده اند لشکر شیطانند، کسی که ما را با ایشان مساوي گرداند از ما نیست
و صاحب کتاب مصباح الانوار از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده است که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم
فرمود که: من ترازوي علمم و علی دو کفه آن است و حسن و حسین ریسمانهاي آنند و فاطمه علاقه آن و امامان بعد از ایشان
به آن ترازو وزن
که بر آن دشمنان است لعنت خدا و لعنت لعنت کنندگان. «3» می کنند دوستان و دشمنان خود را
و ابن اثیر در جامع الاصول نقل کرده است از صحیح ترمذي از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام که: حضرت رسول صلّی اللّه
علیه و آله و سلّم دست حسن و حسین علیهما السّلام را گرفت و فرمود: هر که دوست دارد مرا و دوست دارد این دو تا را و
.«4» پدر ایشان را با من خواهد بود در درجه من در قیامت
و ایضا از صحیح ترمذي از زید بن ارقم روایت کرده که: رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود از براي علی علیه
السّلام و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام که: من جنگم با کسی که با شما جنگ است و صلحم با کسی که با شما صلح
.«5» است
و دیلمی از محدثان عامه در فردوس الاخبار روایت کرده است از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام که رسول خدا صلّی اللّه
علیه و آله و سلّم فرمود: ما اهل بیتیم که خدا از ما فواحش آشکار و پنهان را دور گردانیده.
و ایضا روایت کرده است که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که: ما اهل بیتیم که خدا از
ص: 127
.«1» براي ما آخرت را بر دنیا اختیار کرده است
و سیّد رضی رضی اللّه عنه در نهج البلاغه روایت کرده است که: حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام در خطبه اي که ذکر آل
محمد علیهم السّلام در آن خطبه می کرد فرمود که: ایشان موضع رازهاي پیغمبرند و ملجأ رسالت اویند و صندوق علم اویند و
محلّ
بازگشت حکم اویند و غارها و مخزنهاي کتابهاي اویند و ریسمانهاي دین اویند، به ایشان راست کرد منحنی شدن پشت او را
و به ایشان زایل گردانید ترس او را.
قیاس نمی توان کرد به آل محمد علیهم السّلام از این امّت احدي را و مساوي نمی توان کرد هرگز با ایشان گروهی را که
نعمت آل محمد علیهم السّلام بر ایشان جاري گردیده و به برکت ایشان هدایت یافته اند، ایشانند پی هاي محکم دین و ستون
یقین، بسوي ایشان باید برگردد کسی که غلو کرده و از اندازه بدر رفته و به ایشان باید ملحق شود کسی که پس مانده، و از
براي ایشان است خصایص حق ولایت که محبت ایشان بر همه خلق واجب است، و در میان ایشان است وصیت و وراثت یعنی
.«2» ایشان اوصیاي پیغمبرند و ورّاث اویند
و ابن بابویه در امالی به سند معتبر از حضرت امام رضا علیه السّلام روایت کرده است که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و
سلّم فرمود که: خبر داد مرا جبرئیل از جانب خدا که فرمود: علی بن ابی طالب حجت من است بر خلق و دین مرا او برپا
گرداند و از صلب او امامی چند بیرون می آورم که قیام می نمایند به امر من و مردم را می خوانند بسوي راه من، به برکت
.«3» ایشان دفع می کنم عذاب را از غلامان و کنیزان خود و به سبب ایشان نازل می گردانم رحمت خود را
و ایضا به سند معتبر روایت کرده است از امّ سلمه رضی اللّه عنها که گفت: شنیدم از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که
می فرمود: علی بن ابی
طالب و امامان از فرزندان او بعد از من بزرگواران اهل زمینند و کشاننده روسفیدان و دست و پا سفیدانند در قیامت بسوي
.«4» بهشت
ص: 128
و ایضا به سند قوي از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت کرده است که: چون مرا بالا بردند به آسمان هفتم و
از آنجا به سدره المنتهی و از سدره به حجابهاي نور، ندا کرد مرا پروردگار من جلّ جلاله که: یا محمد! تو بنده منی و منم
پروردگار تو، پس از براي من خضوع کن و مرا عبادت کن و بس، و بر من توکل کن نه بر غیر من، و بر من اعتماد کن و
بس، پس بدرستی که تو را پسندیدم که بنده من و دوست من و رسول و پیغمبر من باشی، و پسندیدم برادر تو علی را که
خلیفه و جانشین تو و درگاه علم تو باشد، پس او حجت من است بر بندگان من و امام و پیشواي خلق من است، به او دانسته
می شود دوستان من و دشمنان من، و به او ممتاز می شوند گروه شیطان از گروه من، و به او برپا می شود دین من و حفظ
کرده می شود حدود من و جاري می شود احکام من، و به او و به امامان از فرزندان او رحم می کنم بندگان و کنیزان خود را،
و به قائم از شما معمور و آبادان می گردانم زمین خود را به تسبیح و تقدیس و تهلیل و تکبیر و تمجید خود، و به او پاك می
گردانم زمین را از دشمنان خود و به میراث می دهم زمین را به دوستان خود،
و به او سخن و کلمه کافران را پست می گردانم و کلمه و دین خود را بلند می گردانم، و به او زنده می گردانم بندگان و
شهرهاي خود را به علم خود، و از براي او ظاهر می گردانم گنجها و ذخیره ها را به مشیّت خود، و او را مطّلع می گردانم به
رازها و آنچه در خاطرهاي مردم است به اراده خود، و اعانت می کنم او را به ملائکه خود تا آنکه تقویت کنند او را بر جاري
.«1» کردن امر من و ظاهر گردانیدن دین من، اوست دوست من به حقیقت و مهدي بندگان من است به راستی
و ایضا به سند معتبر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: یا علی!
تو برادر منی و وارث من و وصیّ منی و خلیفه و جانشین منی در اهل بیت من و در امّت من در حیات من و بعد از وفات من،
دوست تو دوست من است و دشمن تو دشمن من است. یا علی! من و تو و امامان از فرزندان تو سرور خلقند در دنیا و
پادشاهانند
ص: 129
در آخرت، هر که ما را شناخت پس خدا را شناخته است و هر که انکار کرد پس بتحقیق که خداي عزّ و جل را انکار کرده
.«1» است
و ایضا به سند معتبر از امام محمد باقر علیه السّلام روایت کرده است که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که:
بگیرید دامان این انزع را- یعنی علی علیه السّلام را زیرا که پیشانی آن حضرت گشاده بود- پس بدرستی
که اوست صدّیق اکبر یعنی تصدیق به پیغمبر پیش از همه کس کرده است در کردار و گفتار و از همه صدّیقان بزرگوارتر
است، و اوست فاروق که جدائی می افکند میان حق و باطل، هر که دوست دارد او را خدا هدایت کرده است او را و هر که او
را دشمن دارد خدا او را دشمن دارد و هر که از او تخلف کند خدا او را هلاك گرداند، و از او بهم رسیده اند دو سبط
پیغمبر- یعنی فرزندزاده رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم- حسن و حسین و اینها فرزندان منند، از حسین امامان هدایت کننده
بهم رسند، خدا عطا کرده است به ایشان علم و فهم مرا، پس ایشان را دوست دارید و اولی به امر خود قرار دهید و راز داري
بغیر ایشان نگیرید پس حلول کند بر شما غضبی عظیم از پروردگار شما، هر که حلول کند بر او غضبی از پروردگارش پس
.«2» فرو رفته است در مهواي ضلالت و عذاب الهی و نیست زندگانی دنیا مگر متاع فریب است
و علی بن ابراهیم در تفسیر روایت کرده است از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام که در بعضی از خطبه ها فرمود: بتحقیق می
دانند آنها که حفظ کنندگان احادیثند از اصحاب محمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که آن حضرت فرمود: بدرستی که من و
اهل بیت من مطهران و معصومانیم پس بر ایشان پیشی نگیرید که گمراه شوید، و از ایشان تخلف مورزید که از راه حق
بلغزید، و مخالفت ایشان نکنید که جاهل گردید، و ایشان را چیزي تعلیم نکنید که ایشان داناترند از شماها، ایشان
.«3» داناترین مردمند در بزرگی و بردبارترین مردمند در خردسالی، پس متابعت کنید حق را و اهل حق را هر جا که باشند
ص: 130
و ایضا به سند معتبر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است: چون روز قیامت برپا شود بطلبند محمد صلّی اللّه علیه و
آله و سلّم را پس بپوشانند او را حلّه اي گلرنگ پس بازدارند او را در جانب راست عرش، پس بطلبند ابراهیم علیه السّلام را و
حلّه سفیدي بپوشانند و برپا دارند در جانب چپ عرش، پس بطلبند امیر المؤمنین علی علیه السّلام را و حلّه گلرنگی بپوشانند و
از جانب راست حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم برپا دارند، پس اسماعیل علیه السّلام را بطلبند و حلّه سفیدي
بپوشانند و از جانب چپ ابراهیم علیه السّلام برپا دارند، پس امام حسن علیه السّلام را بطلبند و حلّه گلرنگی بپوشانند و در
جانب راست امیر المؤمنین علیه السّلام برپا دارند، پس امام حسین علیه السّلام را بطلبند و حلّه گلرنگی بپوشانند و از جانب
راست امام حسن علیه السّلام برپا دارند، پس شیعیان ایشان را بطلبند و در پیش روي ایشان بایستند، پس بطلبند حضرت فاطمه
علیها السّلام و زنان را از فرزندان و شیعیان او پس داخل بهشت کنند ایشان را بی حساب، پس منادي از میان عرش ندا کند از
جانب رب العزه و از افق اعلی که: نیکو پدري است پدر تو یا محمد و او ابراهیم است، و نیکو برادري است برادر تو و او علی
بن ابی طالب است، و نیکو فرزندهایند فرزندزاده هاي تو و ایشان حسن و حسینند،
و نیکو فرزند سقط شده است جنین تو که او محسن است فرزند علی علیه السّلام و فاطمه علیها السّلام که عمر او را شهید
کرده، و نیکو امامان هدایت یافتگانند فرزندان تو، و ایشان را یک یک نام برند، و نیکو شیعیانند شیعیان تو، بدرستی که محمد
صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و وصیّ او و فرزندزاده هاي او و امامان از فرزندان او، رستگارانند، پس امر کنند که ایشان را به
هر که دور گردانیده شود از » یعنی «1» بهشت ببرند و این است مضمون قول خدا فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّهَ فَقَدْ فازَ
.«2» « آتش جهنم و داخل گردانیده شود در بهشت پس به تحقیق که او رستگار گردیده
و صفار به سندهاي معتبر بسیار از حضرت امام محمد باقر و امام جعفر صادق علیهما السّلام روایت نموده که: حضرت رسول
صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که: هر که خواهد به روش زندگانی من
ص: 131
زندگانی کند و به روش مردن من بمیرد و داخل شود در بهشتی که وعده داده است مرا پروردگار من که آن جنت عدن است
و منزل من است در بهشت که یک درخت از درختان آن را پروردگار من به دست قدرت و رحمت خود غرس نموده پس
گفت: باش پس آن بهم رسید، پس دوست دارد و اعتقاد کند به امامت علی بعد از من و امامت اوصیاء از فرزندان مرا که خدا
.«1» عطا کرده است به آنها فهم و علم مرا و بخدا سوگند که خواهند کشت فرزند مرا خدا نرساند به ایشان شفاعت مرا
و در
روایت دیگر فرمود که: پس اختیار کند ولایت علی علیه السّلام را و اوصیاي بعد از او را و انقیاد کند فضیلت ایشان را بدرستی
که ایشانند هدایت کنندگان و پسندیدگان. خدا عطا کرده است به ایشان فهم مرا و علم مرا و ایشان عترت منند و از گوشت و
خون من بهم رسیده اند، به خدا شکایت می کنم دشمنان ایشان را از امت من که انکار فضیلت ایشان می کنند و قطع می کنند
.«2» در حق ایشان صله و پیوند مرا، و اللّه که فرزند مرا خواهند کشت خدا شفاعت مرا به ایشان نرساند
و در روایت دیگر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده است که: رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که:
هر که خوش آید او را که زندگی کند به نحو زندگی من و بمیرد به نحو مردن من و داخل جنت عدن شود پس ولی و امام
خود را قرار دهد علی بن ابی طالب علیه السّلام و اوصیاي او را بعد از من، که ایشان داخل نمی کنند شما را در درگاه ضلالتی
و بیرون نمی کنند شما را از درگاه هدایتی، و ایشان را تعلیم مکنید زیرا که ایشان داناترند از شما، و سؤال کردم از پروردگار
خود که جدائی نیفکند میان ایشان و میان قرآن تا آنکه با یکدیگر در حوض کوثر بر من وارد شوند چنین- و دو انگشت خود
را با یکدیگر ضم کرد- و عرض آن حوض به قدر ما بین صنعاست تا اب و در آن قدحها هست از نقره و طلا به عدد ستاره
.«3» هاي آسمان
ص: 132
و ابن بطریق مضامین
.«1» این روایات را از کتاب حلیه الاولیاء به چندین سند از ابن عباس و زید بن ارقم روایت کرده است
.«2» و صاحب کشف الغمه از مناقب خوارزمی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است
و شیخ مفید رحمه اللّه در مجالس خود روایت کرده است از حضرت امام رضا علیه السّلام که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله
و سلّم فرمود: یا علی! به شما فتح می کند خدا امر امامت را و به شما ختم می کند پس صبر کنید بر غصب غاصبان و جور
دشمنان، بدرستی که عاقبت نیکو براي پرهیزکاران است، شما گروه خدائید و دشمنان شما گروه خدا نیستند بلکه گروه
شیطانند، خوشا حال کسی که اطاعت شما کند و واي بر کسی که نافرمانی کند شما را، شمائید حجت خدا بر خلق و شمائید
عروه الوثقی که هر که به آن متمسک شود هدایت یابد و هر که آن را ترك کند گمراه گردد و از خدا سؤال می کنم از
.«3» براي شما بهشت را، کسی سبقت نمی گیرد بر شما بسوي طاعت خدا بلکه شما اولی و احقّید به طاعت الهی از دیگران
و ایضا روایت کرده است از حضرت اسد اللّه الغالب غالب کل غالب مظهر العجائب و مظهر الغرائب علی بن ابی طالب علیه
السّلام که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: یا علی! خدا به ما ختم می کند دین را چنانچه به ما افتتاح کرد و به ما
.«4» الفت می دهد خدا میان دلهاي شما بعد از عداوت و کینه ها
و در کتاب فضائل از حضرت صادق علیه السّلام از پدرانش روایت کرده است از
جابر انصاري که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که: فاطمه سرور دل من است، و دو پسرانش میوه هاي دل
منند، و شوهرش نور دیده من است، و امامان از فرزندان او امانت منند و ریسمان کشیده اند از آسمان به زمین، هر که چنگ
زند در ایشان نجات یابد و هر که تخلّف کند از
ص: 133
.«1» ایشان فرو رود در درکات ضلالت
و در کتاب روضه و فضائل از ابن عباس روایت کرده اند که گفت: چون از حجه الوداع برگشتم در مسجد رسول صلّی اللّه
علیه و آله و سلّم در خدمت آن حضرت نشسته بودیم که فرمود: حضرت عزت منّت گذاشت بر اهل دین که هدایت کرد
ایشان را به من، و من منّت می گذارم بر اهل دین که هدایت می کنم ایشان را به علی بن ابی طالب علیه السّلام پسر عمّ من و
پدر فرزندان من، هر که هدایت یابد به ایشان، نجات یابد؛ و هر که تخلّف نماید از ایشان، گمراه گردد. و اي گروه مردمان!
خدا را به یاد آورید و از خدا بترسید در باب عترت من و اهل بیت من، بدرستی که فاطمه پاره تن من است و دو فرزند او دو
بازوي منند، من و شوهر او چراغ راه هدایتیم، خدایا! رحم کن هر که ایشان را رحم کند و نیامرز کسی را که بر ایشان ستم
کند.
.«2» پس آب از دیده هاي مبارکش جاري شد و فرمود که: گویا می بینم آن ستمها را که بر ایشان وارد خواهد شد
و در عیون اخبار الرضا به سند معتبر از آن حضرت روایت کرده است
.«3» که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که: تو یا علی و فرزندان تو برگزیده هاي خدائید از خلقش
و ایضا از حضرت امام رضا علیه السّلام روایت کرده که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: هر که من مولا و
صاحب اختیار اویم پس علی اولی به نفس و صاحب اختیار اوست، خداوندا! دوستی کن با هر که با او دوستی کند و دشمنی
کن با هر که با او دشمنی کند، و یاري کن هر که با او یاري کند و مدد کن هر که او را مدد کند، و دشمنش را مخذول
گردان و یاور او و فرزندان او باش و خلیفه او باش در فرزندانش، و برکت ده ایشان را در آنچه به آنها عطا کرده اي و تأیید
کن ایشان را به روح القدس و حفظ کن ایشان را به هر طرف از زمین که متوجه شوند، و امامت را در میان ایشان قرار ده و
شکر کن هر که ایشان را اطاعت کند و هلاك کن هر که ایشان را نافرمانی کند، بدرستی که تو نزدیکی به دعا کنندگان و
اجابت
ص: 134
.«1» ایشان می نمائی
و ابن بابویه در کتاب فضائل الشیعه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که: مردم غافل شدند از گفتار حضرت
رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در حقّ علی علیه السّلام در روز غدیر خم چنانچه غافل شدند از گفتار حضرت در حقّ علی
در وقتی که مردم به عیادت حضرت رسول صلّی اللّه علیه «2» علیه السّلام در غرفه مشربه مادر ابراهیم
و آله و سلّم در آمدند در آن غرفه، پس علی علیه السّلام داخل شد و خواست نزدیک آن حضرت بنشیند جائی نیافت، پس
چون حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دید که آن حضرت را جا ندادند فرمود که: اي گروه مردم! اینها اهل بیت منند
و شما استخفاف به شأن ایشان می کنید و هنوز زنده ام در میان شما، بخدا سوگند که اگر من غایب شوم از شما خدا غایب
نخواهد بود از شما، بدرستی که روح و راحت و خشنودي و بشارت و دوستی و محبت براي کسی است که اقتدا کند به علی
و اعتقاد کند به امامت او و تسلیم و انقیاد نماید از براي او و اوصیاء بعد از او، و لازم است بر من که داخل گردانم ایشان را در
شفاعت خود زیرا که ایشان اتباع منند و هر که متابعت من کند پس او از من است، این مثلی است که در ابراهیم جاري شد و
زیرا که من از ابراهیمم و ابراهیم از من است، و دین من دین اوست و سنّت من سنّت اوست، و «3» گفت فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی
فضل من فضل اوست و فضل او فضل من است، و من افضلم از او به تصدیق قول پروردگار من ذُرِّیَّهً بَعْضُ ها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ
«5» .«4» سَمِیعٌ عَلِیمٌ
باب